gandoomh

ﻭ ﺁﺏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﻓﺖ
ﮐﻮﭼﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺑﻮﺩ
ﺻﺪﺍﯼ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺁﺭﯼ ،
ﺻﺪﺍﯼ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﭘﺎﺷﯿﺪ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ...
ﻭ ﻋﻄﺮ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺍﺷﮏ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺷﺘﺎﺏ
ﻣﯿﺎﻥ ﺑﻨﺪﺑﻨﺪ ﮐﻬﻨﻪﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺁﺟﺮﯼ ﮔﻢ ﺷﺪ
ﻓﻀﺎﯼ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﯿﻌﺎﺩ
ﻃﻨﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩﯼ ﺿﺮﺑﻪﻫﺎﯼ ﮔﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻨﺠﻤﺪ ﺳﻨﮓﻓﺮﺵ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺩﺍﺩ .
ﻭ ﺁﺏ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽﺭﻓﺖ ...
#ﻧﺼﺮﺕ_ﺭﺣﻤﺎﻧﯽ

@gandoom_h 🌾
دیدگاه ها (۷)

وقتی چپاول ، روش زندگی گروهی از جامعه می‌ شود ، آن ها برای خ...

عشق همین است دیگرتو باید از گردنه های باران گیرِ بسیاری بگذر...

اگر در اصل، دین حُبّ است و حُبّ در اصل دین، بی شکبه جز دلداد...

زمانی هم می رسد که در خاکی غریب نفس می کشی؛می نشینی و برای ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط