افتابدرحجاب

📚#افتاب_در_حجاب
♥️#ادامه_قسمت61


همه اهل کاروان را از بزرگ و کوچک ، با طناب به یکدیگر بسته اند.

یک سر طناب را برگردن سجاد افکنده اند و سر دیگر را به بازوى تو بسته اند.... طناب دیگر از بازوى تو به دستهاى سکینه... و طناب دیگر و دست دیگر و بازوى دیگر... و همه اهل کاروان به گونه اى به هم وصل شده اند....
که اگر کسى کندتر و یا تندتر برود، دیگران را با خود به زمین بیفکند و اسباب خنده و مضحکه شود....
به محض ورود به مجلس، امام رو مى کند و به یزید و با لحنى آمیخته از شکوه و اعتراض و توبیخ مى گوید:
اى یزید! گمان مى کنى که اگر رسول خدا ما را در این حال ببیند، چه مى کند

با همین اولین کلام امام ، حال مجلس دگرگون مى شود.... یزید فرمان مى دهد... که بند از دست و پاى شما و غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام ، باز کنند.... یزید در دو سوى خود امرا و بزرگان را نشانده است....براى شما جایى درست مقابل خویش ، تدارك دیده است.... و سرها را در طبقهایى پیش روى خود چیده است.... دختران و زنان تا مى توانند به هم پناه مى برند...
و به درون هم مى خزند...

#ادامه_دارد....
دیدگاه ها (۰)

📚#افتاب_در_حجاب♥️#قسمت62به درون هم مى خزند تا از شرنگاهها در...

📚#افتاب_در_حجاب♥️#ادامه_قسمت62 آنچنانکه همه کلام او را بشنون...

📚#افتاب_در_حجاب♥️#قسمت61سر به آسمان بلند مى کند و مى گوید:خد...

📚#افتاب_در_حجاب♥️#قسمت60فقط به خاطر نمایش نیست.... براى مهیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط