روی نیمکت کنار پارک نشسته بودم تو فکر این بودم کهمگه

روی نیمکتِ کنار پارک نشسته بودم! تو فکر این بودم که:《مگه میشه به قول خودش هم‌ من رو دوس داشته باشه و هم دیگری رو؟!》 سرم رو کلافه به طرف دیگه ای برگردوندم که چشمم افتاد به یه ردیف از مورچه ها که داشتن بی توجه به آب نباتی که کنارِ لونه شون بود پیِ یه چیز دیگه ای می رفتن!
کنجکاو شدم و راه افتادم دنبالشون! چند قدم اونور تر بعد از رد کردن جدول های پارک دیدم یه تیکه نونِ خورده هست!
داشتم با لبخند به مورچه ها نگاه میکردم که یه آقایی خم شد و دوباره چندتا تیکه نونِ خشک گذاشت همون جا!
فهمیدم که این مورچه ها همیشه غذاشونو از اینجا برمیدارن! به حرمت نون و نمکی که از دست اون آقا می خورن، دیگه برای غذا جای دیگه نمی رن! گفتم شاید توَهُم میزنم پس یه دونه شکلات از کیفم درآوردم و گذاشتم دقیقا سرِ راهشون! ولی انگار که اصلا اون شکلات رو نمی دیدن، راهشونو کج کردن از کنارش گذشتن! و رفتن سراغ آذوقه همیشگی شون...
خیره به کارای این مورچه ها زیر لب گفتم: #کوچولو_های_بامعرفت!
گوشی رو دست گرفتم و براش تایپ کردم:
آدم عاشق کوره، تو راهِ عشقش ثابت قدم یه چیزی مثل کوهه! کاش قد یه #مورچه معرفت داشتی...
#هانیه_قبادی #کپشن
#خاص #عکس_نوشته #جذاب #عاشقانه #عکس_نوشته_عاشقانه #wallpaper #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #مد #فردوس_برین #شب_قدر #FANDOGHI
دیدگاه ها (۴)

[ تو چشمام نگاه کرد ..سرمو با دستآش آورد جلو موهای روی صورتم...

💕زیبا ترین متن دنیاسر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک...

اگر گفت باید برم جلوشو نگیر!وقتی بخواد بره ، میره... ولی همو...

بیا برگردیم به زمان های خیلی دور.. زمانی که عاشقانش برای ابر...

هیچ وقت عاشق نشو وابسته نشو دل نبند چرا؟چون مثل من میشی حالا...

عروس مخفی پادشاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط