من تماشای تو میکردم و غافل بودمکز تماشای تو خلقی به تماشای منندگفته بودی که چرا محو تماشای منیو چنان محو که یک دم مژه بر هم نزنیمژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرودناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی ..."هوشنگ ابتهاج"