P
P'2
هفته ی اول:
تهیونگ او را به عمارتش برد خانه ای سرد اما با امنیت خدمتکاران با کانیا بسیار محترمانه رفتار میکردند انگار کانیا واقعا همسر تهیونگ بود
هر روز تهیونگ با لبخند های کنترل شده حرفایی از گذشته ی ساختگیشان میزد اولین سفر اولین بوسه حتی از دعواهایشان هم تعریف میکرد
کانیا در دلش میخندید تهیونگ خودش با دستا دشمن قسم خورده اش را نزدیک خود میکرد
اما یک روز در آشپزخانه وقتی تهیونگ برای اولین بار داشت قهوه درست میکرد بدون ان ظاهر سرد و معمولیش گفت:میدونی قبلا هیچ وقت نمیخندیدی....انگار الان باهام راحت تری
کانیا گفت:فقط دارم سعی میکنم خودم رو بیشتر بشناسم.این جمله را با لکنت بسیار زیاد گفت
تهیونگ سرش را تکان داد و زمزمه کرد:باشه
کانیا سعی میکرد نگاهش را از تهیونگ بدزدد نمیدانست چرا این گونه تهیونگ را میدی ارام تر انسانی تر و حتی مهربان تر نمیتوانست باور کند این همان مردیست که زمانی میخواست کانیا حتی لحظه ای هم نفس نکشد.
ادامه دارد....
هفته ی اول:
تهیونگ او را به عمارتش برد خانه ای سرد اما با امنیت خدمتکاران با کانیا بسیار محترمانه رفتار میکردند انگار کانیا واقعا همسر تهیونگ بود
هر روز تهیونگ با لبخند های کنترل شده حرفایی از گذشته ی ساختگیشان میزد اولین سفر اولین بوسه حتی از دعواهایشان هم تعریف میکرد
کانیا در دلش میخندید تهیونگ خودش با دستا دشمن قسم خورده اش را نزدیک خود میکرد
اما یک روز در آشپزخانه وقتی تهیونگ برای اولین بار داشت قهوه درست میکرد بدون ان ظاهر سرد و معمولیش گفت:میدونی قبلا هیچ وقت نمیخندیدی....انگار الان باهام راحت تری
کانیا گفت:فقط دارم سعی میکنم خودم رو بیشتر بشناسم.این جمله را با لکنت بسیار زیاد گفت
تهیونگ سرش را تکان داد و زمزمه کرد:باشه
کانیا سعی میکرد نگاهش را از تهیونگ بدزدد نمیدانست چرا این گونه تهیونگ را میدی ارام تر انسانی تر و حتی مهربان تر نمیتوانست باور کند این همان مردیست که زمانی میخواست کانیا حتی لحظه ای هم نفس نکشد.
ادامه دارد....
- ۱.۰k
- ۱۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط