عشق حاضر جواب من p104

خدای من جیهوپ ... خودشه
‫اومدم ثواب کنم شدم کباب کوبیده! چقدر تغییر کرده ... چقدر بزرگ شده بود ... چقدر دلم براش‬
‫تنگ شده بود ... این همون همبازی بچگیمه؟ ... این همونه که بخاطرش شبا نمیخوابیدم‬
‫بخاطرش گریه میکردم ... و میخواستم فقط یه بار دیگه ببینمش؟! با صدایی که از چاه در میومد‬ ‫گفتم:‬
‫- سلام ...‬
‫یه لبخند زد ... لبخندی که یه روزی تمام دلخوشیم واسه زندگی بود ... واسه زنده بودن ...‬ ‫لبخندی که یه روز همه ارزوم بود! با همون صدای خوشحالش گفت:‬
‫- خوبی؟‬
‫با همون بهت جواب دادم:‬
‫- خوبم ...‬
‫- جیهوپ عزیزم چرا اومدی اینجا؟‬
‫به دختری که این حرفو زد نگاه کردم ... جیسو. اره خودش بود ... احساس میکردم قلبم داره‬
‫تیر میکشه ... دلم میخواست گریه کنم ... گلوم درد میکرد ...‬
‫- ا ... آیومی تویی؟ چطوری عزیزم؟‬
‫لبخند تلخی بهش زدمو جواب دادم:‬
‫- سلام.‬
‫قلبم شکست ... خیلی سخت بود که بگم ولی ... ولی گفتم ...‬
‫- تبریک میگم!‬
‫هر دو شون با هم گفتن
‫- ممنون ...‬
‫- آیو کجایی تو؟‬
‫با دیدن جیمین تو اون لحظه انگار دنیا رو بهم دادند ... یه حسه خاصی پیدا کردم ...‬
‫ناخداگاه لبخنده مهربونی که اغشته با غم بود بهش زدمو گفتم:‬
‫- ببخش!‬
‫و به جیهوپ و جیسو اشاره کردمو گفتم:‬
‫- معرفی میکنم پسر داییم و ... نامزدش!‬
‫با چشمای تارم از اشک به چشمای جذاب جیمین خیره شدم ... حاضرم شرط ببندم برای‬
‫چند لحظه نگاه اونم رنگ غم گرفت ... سعی کردم خودمو کنترل کنم که یه دفعه جیمین دستمو‬
‫سفت گرفت و به بچه ها گفت:‬
‫- خوشبختم ...‬
‫جیهوپ - نمیخوای معرفیمون کنی آیو
‫باز همون لبخنده تلخ ...‬
‫- جیمین پسر اقای پارک
‫- خوشبختم!‬
‫نمیخواستم اینو بگم ولی گفتم:‬
‫- ما دیگه باید بریم ...‬
‫جیهوپ - باشه آیو ولی یه قرار بذارید باز همدیگرو ببینیم ... تا ما نرفتیم کانادا!‬
‫- باشه ..‬
‫بازوی جیمینو گرفتمو با هم از مغازه بیرون اومدیم ...‬
‫همون موقع زدم زیر گریه ... جیمین سریع منو کشید یه طرفه پاساژ که دور از دید بود و اروم منو‬
‫تو بغلش گرفت ... حسم عالی بود ... اگه اون موقع تموم دنیارو بهم میدادن انقدر حالم خوب‬ ‫نمیشد!‬
‫حس میکردم دوستش دارم ... حس میکردم اون واسه ی من یه تکیه گاه امنه!‬
‫گریم شدت گرفت ... نه از غم از خوشحالی ... ولی جیمین برعکس تصور کرد اروم کمرمو نوازش‬ ‫میکردو‬
‫همونطور کنار گوشم زمزمه میکرد:‬
‫- هیس ... اروم باش فسقلیه من! ... چرا خودتو اذیت میکنی هان؟‬
دیدگاه ها (۱)

عشق حاضر جواب من p105

عشقحاضر جواب منp106

عشق حاضر جواب منp103

عشق حاضر جواب من p102

پارت ۲۷ویو ات اون عوضی منو به یه صندلی بست انقدر محکم منو با...

فیک. عشق ابدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط