دختر کوچولو دو تا سیب در دو دست داشت در این موقع مادرش و

دختر کوچولو دو تا سیب در دو دست داشت. در این موقع مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت، "یکی از سیباتو به من میدی؟" دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. سپس یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب. لبخند روی لبان مادرش ماسید. سیمایش داد میزد که چقدر از دخترکش نومید شده است. امّا، دخترک لحظه‌ای بعد یکی از سیب‌های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت، "بیا مامان این سیب شیرین‌تره!" مادر خشکش زد. چه اندیشه‌ای به ذهن خود راه داده بود و دخترکش در چه اندیشه بود.
دیدگاه ها (۱۲)

عکاسی از دخترکی دستفروش ک زیرباران جوراب میفروخت عکسی گرفت.....

مادرش آلزایمر داشتبهش گفت مادر یه بیماری داری . باید بخاطر ه...

رفتم سوپر مارکتی دیدم بالای در مغازه نوشته این مغازه مجهز به...

بازی فوتبال 90دقیقهسریال تلوزیونی 60دقیقهفیلم سینمای...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۲۸ (。☬⁠。⁠)⁩چانم...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۶۴جیمین نگاهی به میون‌شی انداخت و ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط