دحتر با مهربونی لب زد بیا دیگه شیطون

۱

دحتر با مهربونی لب زد __: بیا دیگه شیطون

پسر کوچولو خندید و فرار کرد با خنده گفت __:نمی
ایم

دخترک داداش کوچولوشو گرفت و برد سمت اتاق

__: بیا برو لباساتو بپوش بعد


۱۰ مین بعد

کوک با نرمی به همراه کمی خستگی لب زد __؛من اومدم
اما در ثانیه ایی اعصبانیتی به چهره اش اومد
دیدگاه ها (۵)

۲پسرک با لحن کمی عصبی لب زد __:این چیه تنت کارن تو چرا لباس ...

۳__:کوچولو برو پایین تلویزیون ببین ما هم میام کارن به ناراحت...

۶بعد از کنسرت به خونه دخترکش رفت اما کسی درو باز نکرد نگهبان...

قبل کنسرت تنها چیزی که میتونست بهش امید بده دخترکش بود به سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط