دحتر با مهربونی لب زد بیا دیگه شیطون
۱
دحتر با مهربونی لب زد __: بیا دیگه شیطون
پسر کوچولو خندید و فرار کرد با خنده گفت __:نمی
ایم
دخترک داداش کوچولوشو گرفت و برد سمت اتاق
__: بیا برو لباساتو بپوش بعد
۱۰ مین بعد
کوک با نرمی به همراه کمی خستگی لب زد __؛من اومدم
اما در ثانیه ایی اعصبانیتی به چهره اش اومد
دحتر با مهربونی لب زد __: بیا دیگه شیطون
پسر کوچولو خندید و فرار کرد با خنده گفت __:نمی
ایم
دخترک داداش کوچولوشو گرفت و برد سمت اتاق
__: بیا برو لباساتو بپوش بعد
۱۰ مین بعد
کوک با نرمی به همراه کمی خستگی لب زد __؛من اومدم
اما در ثانیه ایی اعصبانیتی به چهره اش اومد
- ۸.۰k
- ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط