اربابکیم

#ارباب_کیم♣️

#پارت_1

تقریباً سه سالی میشد که خدمتکار خانواده کیم هستم.
پدرو مادرم همکاران خوانواده کیم بودن وپدرمادرم به اونها خیانت کردن.
حالا هم بخواطر اینکه پدرومادرمو اذیت کنن منو برده خودشون کردن.

آجوما:ا/ت بیدارشو صبحه

+باشه بیدارشدم.

آجوما:بیا کمک کن صبحونه رو آماده کنیم.

+چشم

کمک آجوماصبحانرو درست کردم و بعد همراه کمی دیگه از خدمتکارا میزرو چیدیم.
صدای خنده های خانواده کیم توی هوا پیچیده بود به جز یه نفر اون پسر بزرگشون تهیونگ بود همیشه سرد جدی و ترسناک.
البته شاید برای همه ترسناک نبود ولی برای من ترسناکه نمی‌دونم الان چطوری زنده از زیر شکنجه های اون در رفتم.

آجوما:ا/ت تو بیا جای من ظرفارو بشور من برم خانوم باهام کار داره.

+چشم

خدمتکار های دیگه همه داشتن میخندیدن به جز من کسی این جا بامن خوب نبود فقط آجوما.
همینطور که ظرف هارومیشستم که صدای خنده خدمتکارا قطع شده بود سرمو برگرداندن ودیدم که


ادامه دارد................♣️
دیدگاه ها (۰)

#ارباب_کیم♣️#پارت_2دیدم ارباب یا همون تهیونگ ترسناک نگاهم م...

#ارباب_کیم♣️#پارت_3ویو ا/ت+صبح بانور آفتاب بیدار شدم.خواستم ...

#ارباب_کیم♣️کاپل ها:هوانگ ا/ت ــ کیم تهیونگ♣️شخصیت های فرعی:...

#دختر_باغبان🌱#پارت_97لونا:اگه اون پاپیون رو میبستی قشنگ تر ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط