پارتپنجاههشت غریبهآشنا

#پارت_پنجاه_هشت #غریبه_آشنا

ئونسو:
دیدم بکهیون با یه تابلو بزرگ و یه باکس گل بزرگ وایساده و بچه ها هم کنارش بودن ،بکهیون اومد جلو
بکهیون:معذرت میخوام،واقعا متاسفم نمیخواستم اینطوری بشه،منو میبخشی؟

نگاهی به ووپا کیونگسو و کای کردم دوتاشون با سر تاید کردن
+اشکال نداره،ولی دیگه بهم دروغ نگو
-چشم دروغ نمیگم،حالا بیا هدیه هاتو بگیر
+هنوز آشتی نیستم هااااا
-آشتی هم میکنی

بسرشو اورد نزدیک گوشم
-مگه دلت میاد آشتی نکنی

یه لبخند اومد رو لبم
+فعلا برو اونور میخوام هدیه امو ببینم
-بفرما بانو

دستشو گذاشت پشت کمرم رفتم جلو کاغذ روی تابلو برداشتم....وای خداییی منننن،یه عکس از من و بکهیون....اون روز کنسرت ک کنار هم بودیم ازمون گرفتن...خیلییی خوشگل بود...
+چقد قشنگهههه
-مبارکت باشه

چانیول:الان دیگه آشتیی بیاید بریمممم دوبارهه بازی کنیمم
بکهیون:بریم فقط اول کمک کنید اینو ببریم اتاق ئونسو

چانیول خواست تابلو رو بلندکنه
+چانیول جان من تو بزار زمین الان تا صبح باید صبر کنیم از در اتاق ردش کنیم
چانیول:خدااا تو کی انقددد پروو شدییی دختررر بچهه
+یاااا خب راست میگم دیگه

چانیول عین بچه ها ادامو در آورد
چانیول:خودتوننن ببریدششش


بچه ها کمک کردن و تابلو رو بردن تو اتاق و برگشتیم دوباره بازی کنیمم...

کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
#exo
دیدگاه ها (۲)

#پارت_پنجاه_نه #غریبه_آشناسهون:امشب با دوستم قراره برم بیرون...

#پارت_شصت #غریبه_آشناسهون:+تانیاا تانیاااا صبر کن،دونگه معلو...

#پارت_پنجاه_هفت #غریبه_آشنائونسو:بچه ها همش سعی میکردن سر گر...

#پارت_پنجاه_شش #غرببه_آشنائونسو:از خواب بیدار شدم،توواتاقم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط