تک پارته جیمین
#تک پارته جیمین
(وقتی حامله ای میخواستی بش بگی ولی اون از قبل فهمیده بود و ازت ناراحت شده چون بش نگفتی ولی اون درباره این موضوع بات حرف نزد)
ا.ت:موچیییییییی....بیا کارت دارم
جیمین:اومدم (با خون سردی و آروم)
ا.ت:چیزی شده چرا ایجوریی
جیمین:نه....نه چیزی نشده
ا.ت: خب ولش کن من میخوام یه چیزی بت بگم مطمئنم خوشحال میشی!!!
جیمین: بگو
ا.ت:من حاملم(با ذوق)
جیمین:من میدونستم
ا.ت:(رفت تو شوک) تو .. م...میدونی؟؟؟
جیمین:آره
ا.ت:خب..... مثلا چرا بم نگفتی ا.ت تو حامله ای یا چیز اصلا چرا خوشحال نیستی؟؟
جیمین:بزار من بپرسم تو چرت از اول بم نگفتی هااا؟؟
ا.ت:اها پس فهمیدم چرا موچی من ناراحته چون فک کرده برام مهم نیس که بش بگم یا نه ..... راستش من استرس داشتم و دنبال وقت مناسب بودم بگم .. ازم ناراحت نشو دیگه ببخشید
جیمین:یعنی چی استرس داری خب فقط بچه تو نیست بچه منم هست باید زودتر به من میگفتی(کمی با داد)
ا.ت:ا.... الان تو داری سر من داد میزنی ..... اصلا تو درک میکنی من دنبال وقت مناسب بودم ازت چیزی قایم نکردم حالا چون که من یکم دیر گفتم تو داری سرم داد میزنی اصلا من چه غلطی کردم زن تو شدم(و بعدش گریه کرد)
جیمین(بدون این که حرفی بزنه سر ا.ت رو گذاشت رو سی**نش و گفت)ببخشید اعصابم رو از دست دادم من یکم ازت ناراحت شده بودم تو خودتم میدونی من چقد دوس دارم بابا بشم ولی تو زود بم اینو نگفتی حالا ول کن گریه نکن دیگه چون واست خوب نیس منم دیگه ازت ناراحت نیستم
ا.ت:(جیمین رو محکم بغل کرد و گفت)موچی خیلی معذرت میخوام منم نباید ازت قایم میکردم
جیمین(بدون اینکه چیزی بگه سر ا.ت رو بالا برد و رو ل**ب ا.ت بو**سه کوتاهی زد) خیلی دوست دارم
ا.ت:من دوست ندارم عاشقتم
ببخشید اگه بد شد چون اولین فیکی هس که مینویسم امید وارم براتون خوب باشه❤️❤️
(وقتی حامله ای میخواستی بش بگی ولی اون از قبل فهمیده بود و ازت ناراحت شده چون بش نگفتی ولی اون درباره این موضوع بات حرف نزد)
ا.ت:موچیییییییی....بیا کارت دارم
جیمین:اومدم (با خون سردی و آروم)
ا.ت:چیزی شده چرا ایجوریی
جیمین:نه....نه چیزی نشده
ا.ت: خب ولش کن من میخوام یه چیزی بت بگم مطمئنم خوشحال میشی!!!
جیمین: بگو
ا.ت:من حاملم(با ذوق)
جیمین:من میدونستم
ا.ت:(رفت تو شوک) تو .. م...میدونی؟؟؟
جیمین:آره
ا.ت:خب..... مثلا چرا بم نگفتی ا.ت تو حامله ای یا چیز اصلا چرا خوشحال نیستی؟؟
جیمین:بزار من بپرسم تو چرت از اول بم نگفتی هااا؟؟
ا.ت:اها پس فهمیدم چرا موچی من ناراحته چون فک کرده برام مهم نیس که بش بگم یا نه ..... راستش من استرس داشتم و دنبال وقت مناسب بودم بگم .. ازم ناراحت نشو دیگه ببخشید
جیمین:یعنی چی استرس داری خب فقط بچه تو نیست بچه منم هست باید زودتر به من میگفتی(کمی با داد)
ا.ت:ا.... الان تو داری سر من داد میزنی ..... اصلا تو درک میکنی من دنبال وقت مناسب بودم ازت چیزی قایم نکردم حالا چون که من یکم دیر گفتم تو داری سرم داد میزنی اصلا من چه غلطی کردم زن تو شدم(و بعدش گریه کرد)
جیمین(بدون این که حرفی بزنه سر ا.ت رو گذاشت رو سی**نش و گفت)ببخشید اعصابم رو از دست دادم من یکم ازت ناراحت شده بودم تو خودتم میدونی من چقد دوس دارم بابا بشم ولی تو زود بم اینو نگفتی حالا ول کن گریه نکن دیگه چون واست خوب نیس منم دیگه ازت ناراحت نیستم
ا.ت:(جیمین رو محکم بغل کرد و گفت)موچی خیلی معذرت میخوام منم نباید ازت قایم میکردم
جیمین(بدون اینکه چیزی بگه سر ا.ت رو بالا برد و رو ل**ب ا.ت بو**سه کوتاهی زد) خیلی دوست دارم
ا.ت:من دوست ندارم عاشقتم
ببخشید اگه بد شد چون اولین فیکی هس که مینویسم امید وارم براتون خوب باشه❤️❤️
- ۲.۵k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط