مرد جان قصه ی من

مرد جانِ قصه ی من
هر چقدر هم که تلخی کنی
هر چقدر هم سر ناسازگاری بگذاری با من
بالاخره روزی میرسد که به نگاه پر از عشق یک زن نیاز مند میشوی
روزی میرسد که دلت میخواهد کسی از ته جانش قربان صدقه ات برود
روزی میرسد که نیاز داری عزیزِ جانِ کسی شوی
شبی میرسد که نیاز داری کسی از خوابش بزند و روی تو را بپوشاند ،
آنوقت با خود میگویی چرا روز های خودت را تنها گذراندی
کاش زودتر به این بخت برگشته نظر میکردی ...

#الی
دیدگاه ها (۷)

📝 پاییز آمده ست که خود را ببارمت!پاییز نام ِ دیگر ِ «من دوس...

📝 چقدر خوب شد زن شدیم!کمد و اتاقمان را به هم می‌ریزیم و همه ...

تصدقت روم:)من بی تو،اصلا وجود ندارم که بخواهم زنده باشم!میدا...

آخر خودت بگو این انصاف است ؟!تو آن سر شهر بی خواب باشیمن این...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط