مثلا سی سال پیش به دنیا می آمدیم
مثلا سی سال پیش به دنیا می آمدیم؛
تو چادر سفید به سرِ ،
زنبیل به دست ،
از کنار من میگذشتی و نگاه پر از شوقت را حتی از آن سر پایین انداخته ات حس میکردم ...
مثلا مهرم در دلت مینشست و شبها من را کنار خودت میدیدی ...
مثلا مادرم از نجابت تو به مادرت میگفت و میگفت برای امر خیر خدمت میرسیم...
شیرینی میخوردیم، با آن ابروهای پیوندی انگشتر فرو میرفت توی دست چپت ...
و من توی دلت قربان صدقه ات میرفتم ...
توی حیاط خانه مان ریسه میکشیدند و سیب و خیار را با سبد از حوض جمع میکردند ...
من از خوشحالی کیلو کیلو قند در دلم آب میشد...
توی اتاق پشتی خانه مان رسما میشدم ، سایه سرت و تور را میزدم بالا و کل عشقم را میریختم توی نگاهت و تا ابد مال هم میشدیم و مال هم میماندیم...
میبینی،
ما برای هم ساخته شده بودیم،ما جفت هم بودیم،نیمه ی هم...
اگر با چادر سفید و زنبیل از جلوی چشمان به زمین دوخته شده ی من میگذشتی ...
ما برای هم ساخته شده بودیم اگر فقط سی سال زودتر چشم هایمان را باز میکردیم ...
تو چادر سفید به سرِ ،
زنبیل به دست ،
از کنار من میگذشتی و نگاه پر از شوقت را حتی از آن سر پایین انداخته ات حس میکردم ...
مثلا مهرم در دلت مینشست و شبها من را کنار خودت میدیدی ...
مثلا مادرم از نجابت تو به مادرت میگفت و میگفت برای امر خیر خدمت میرسیم...
شیرینی میخوردیم، با آن ابروهای پیوندی انگشتر فرو میرفت توی دست چپت ...
و من توی دلت قربان صدقه ات میرفتم ...
توی حیاط خانه مان ریسه میکشیدند و سیب و خیار را با سبد از حوض جمع میکردند ...
من از خوشحالی کیلو کیلو قند در دلم آب میشد...
توی اتاق پشتی خانه مان رسما میشدم ، سایه سرت و تور را میزدم بالا و کل عشقم را میریختم توی نگاهت و تا ابد مال هم میشدیم و مال هم میماندیم...
میبینی،
ما برای هم ساخته شده بودیم،ما جفت هم بودیم،نیمه ی هم...
اگر با چادر سفید و زنبیل از جلوی چشمان به زمین دوخته شده ی من میگذشتی ...
ما برای هم ساخته شده بودیم اگر فقط سی سال زودتر چشم هایمان را باز میکردیم ...
- ۵.۰k
- ۰۳ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط