Pt

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷¹"


آرا: _دیگه ازین غلطا نکنی هاااا (با خنده)
هیون: +چشم چشم آروم بااااش وحشییی
خندیدم و بالش رو انداختم که با لبخند گفت:
هیون: +پس قول دادی ها...
و از اتاق خارج شد و در رو آروم بست.

ساعت ده بود و شام رو نسبتا دیر خورده بودیم و من خیلی خوابم میومد...
هرچند خب دروغ گفتم! خوابم نمیاد اما یه جوریه توی خونه ای هستم که جونگ‌کوک هست! و خب یه جورایی خجالت میکشم‌‌‌‌‌...

یکم گوشیم رو باز کردم و به آنا زنگ زدم...
حدود یک ساعت تمام ماجرا رو براش تعریف کردم که در باز شد و جی‌یونگ با لباس خواب وارد شد و خشک شده خیره ام شد.
دست از صحبت برداشتم و گفتم:

_Why are you looking at me?
(چرا به من نگاه میکنی؟)
وقتی بچه بدتر چشم‌هاش گرد شد یادم افتاد اوففففف...
آرا: _عام... یعنی چرا اونجوری نگاهم میکنی؟!

جی‌یونگ: اوه.. آرا جون شما بلدی انگلیسی صحبت کنی؟ اونم اینقدر قشنگ و تند؟
خندیدم و گفتم: _اوه... آره بابا... میدونی من انگلیس زندگی میکردم و اونجا بزرگ شدم خب!
خندید و با خجالت رفت روی تختش و بهم خیره شد...

آنا: ?what did you say to her
(چی میگفتی بهش؟)
براش توضیح دادم و یکم دیگه سریع خداحافظی کردم... یکمی ازم دلخور بود.
بیرون چراغا خاموش بود و مامان و بابا هم اومده بودن...

سر بالا گرفتم و یه نگاهی به جی‌یونگ خجل کردم و یکم پتوم رو جا به جا کردم...
جی‌یونگ: وای لباست خیلی قشنگه!
خندیدم که از تخت پایین اومد و دویید سمتم‌.
لباسم رو که ل..مس کرد گفت: نرمه!
دیدگاه ها (۱)

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷²"یکمم با جی‌یونگ مشغول شدم که سریع خوابید....

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷³"آب ده..ن خشک شده ام رو بلعیدم و قدمی عقب ...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁷⁰"و آخرین لحظه چهره ی شاکیِ هیون نمایان شد....

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁶⁹"ناخداگاه سر بالا گرفتم و سیخ توی چشم‌هاش ...

"شراب سرخ" Part: ¹⁰ویو جناجونگی: چته هیون....هیون؟ ...هیون د...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۵ از گفتنش جگرم سوراخ شدم و ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۳۶ جیمین جی جی رو بغل کرد و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط