سی سالگی به بعد که عاشق شوی

سی سالگی به بعد که عاشق شوی
دیگر اسمش را نمی نویسی کف دستت
و دورش قلب بکشی
یا عکسش را بگذاری لای کتاب درسی‌ات و هی نگاهش کنی
سی سالگی به بعد که عاشق شوی
یک عصر جمعه ی زمستانی
یک لیوان چای می ریزی
می نشینی پشت پنجره و تمام شهر را در بارانی که نمی بارد با خیالش قدم می زنی...
.
دیدگاه ها (۸)

پر نقش تر از فرش دلم بافته ای نیستاز بس که گره زد به گره حوص...

تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغضمیکنمهیچکس مرا به یاد نمی آو...

دخترم؛نوبتِ مدرسه رفتنت که شد،هم سن و سالهایت نوبت به نوبت م...

در پی کافــه دنجی هستم،ته یک کوچه بن بست فراموش شده،که در آن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط