ادامه سناریو
فیلیکس : کاملا عادی داشتی میرفتی مدرسه که وقتی وارد شدی دیدی هیچکس نگات نمیکنه حتی یا نزدیکت نمیشه و بقل دستیت کنار ننشسته بود توهم گفتی بخیالش زیادی توجه کردی شاید که با حس کردن اینکه کسی کنارت نشست صورتت سمتش چرخوندی و با دیدنش ضربان قلبت رفت بالا که نکنه باهات کاری کنه خلاصه اون روز تمام شد و تو به دوستت زنگ زدی و فهمیدی اون اینکارا رو کرده که کسی بهت نکاه نکنه
هان: (اخه این بچه نمیشه خشن باشه ببخشیدددد)
یه چند وقتی میشد میدونستی از تو خوشش میاد و هر روز که میرفتی سمت میزت یه شاخه گل بود و با نت که
“مرسی که امدی مدرسه انرژی امروزمم با نگاه کردن بهت تعمین میشه “
سونگمین :خب ترسی که داشتی رو سونگمین بهت حق میداد ولی نمیخواست فروزش خورد بشه تلاش میکرد مخفیانه کار قلدری رو کنار بزاره
جونگین:تو ازش میترسیدی ولی بعضی وقتا و اون کل مدت تلاش میکرد آدم مهربونی باشه ولی وقتی کسی باهات کاری داشته باشه یا ازیتی نگاهی کنترلش از دست میده ولی تو بهش کمک میکنی تو آرومش میکنی و سر یه دعوای که ای آن داشت و خیلی آسیب دیده بود کمکش کردی و تو بغلت بهت گفت خواهش میکنم تنهام نزار و توهم قبول کردی مطمعن بودی که این پسر با تو تعقیر میکنه
هان: (اخه این بچه نمیشه خشن باشه ببخشیدددد)
یه چند وقتی میشد میدونستی از تو خوشش میاد و هر روز که میرفتی سمت میزت یه شاخه گل بود و با نت که
“مرسی که امدی مدرسه انرژی امروزمم با نگاه کردن بهت تعمین میشه “
سونگمین :خب ترسی که داشتی رو سونگمین بهت حق میداد ولی نمیخواست فروزش خورد بشه تلاش میکرد مخفیانه کار قلدری رو کنار بزاره
جونگین:تو ازش میترسیدی ولی بعضی وقتا و اون کل مدت تلاش میکرد آدم مهربونی باشه ولی وقتی کسی باهات کاری داشته باشه یا ازیتی نگاهی کنترلش از دست میده ولی تو بهش کمک میکنی تو آرومش میکنی و سر یه دعوای که ای آن داشت و خیلی آسیب دیده بود کمکش کردی و تو بغلت بهت گفت خواهش میکنم تنهام نزار و توهم قبول کردی مطمعن بودی که این پسر با تو تعقیر میکنه
- ۳.۴k
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط