عشق او بود

"عشق او بود"
پارت پانزدهم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
لیوای، عصبانی شد و زیر لب گفت:

~اون جونور کثیف منو به این روز انداخت

لیوای اروم گفت:

~میتونی یک کتاب واسم بیاری؟

هانجی تعجب کرد، از خواسته لیوای جا خورد ولی کمی که دقت کرد فهمید، لیوای نمیتونست تمام روز و بخوابه و به درو دیوار نگاه کنه واسه ی همین این درخواست و کرد. هانجی سرشو تکون داد و گفت:

•چه کتابی میخوای لیوای؟

~همون کتابی که میخوندم

•میخوای به ا/ت بگم؟ چون جاشو نمیدونم

هانجی به ا/ت گفت و اونم کتاب و اورد. لیوای اروم شروع کرد به خواندن. هانجی خداحافظی کرد و انجا را ترک کرد. ا/ت مشغول کارهای خودش بود. لیوای همچنان غرق کتاب خواندن بود(برعکس ما که همش سرمون تو گوشیه🤣). لیوای دقت کرد و دید شب شده. نگران ا/ت شد. ا/ت اروم اومد و گفت:

باید غذا بخوری

لیوای تعجب کرد و فقط نگاهش کرد.اون هیچی به ا/ت نگفت. لیوای اروم گفت:

~من هیچی نگفتم

ا/ت بدون هیچ حرف اولین قاشق را گذاشت در دهن لیوای، او ارام ارام شروع کرد به خوردن. وقتی تمام میشود. ا/ت کاسه را برمی دارد و لیوای اروم اروم خوابش میرود، ا/ت در همین فکر بود که چرا این بلا سر لیوای امده؟ ا/ت غرق در فکر بود ولی موهای لیوای را نوازش کرد و زیر لب گفت:

دوست دارم با تمام عیب های تو، عشق تو بود که من سرپا شدم، دوست دارم واقعا واقعا

لیوای صدای ا/ت میشنید و حس خوبی میکرد که یکی ان راا دوست دارد، او صدای ارامش بخش ا/ت را گوش میداد و لبخند ریزی میزد که ا/ت متوجه نشود، ا/ت خودش را در اغوش لیوای جا داد و بغل اش کرد. حس خوبی به ا/ت منتقل میشد. لیوای بوسه روی پیشانی ا/ت زد و گفت.

~عشق تو واقعیه دوست دارم
حتی عشق تو

ان دو در اغوش هم خوابیدن و سکوت تمام خونه را گرفت و فقط صدای نفس کشیدنشون سکوت و میشکست.
دیدگاه ها (۳)

"عشق او بود" پارت شانزدهم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡صبح با لرزش زم...

"عشق او بود"پارت هفده ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡باد سردی از میان س...

کمی طنز در ایام نزدیکی به مدرسه👍😐هیت ندید چون من فقظ واسه رو...

"عشق او بود" پارت چهاردهم***********************************...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

چند روز بعدَ از اینکه احساسِ پوچی و پوکی میکردم چند خط کتاب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط