P

P⁴
شکوفه اشک‌و‌خون
.
.
= میسیییی
+ ولی حواستو جمع کن
= چشم(کیوت)
(قصر ملکه پریان)
= سلام شاهدخت سرزمین خوناشام‌ها هستم میخوام ملکه رو ببینم
نگهبان: او بله بانو‌ی من بفرمایید
نکته: نگهبان زنه
خدمتکار: بفرمایید راهنماییتون کنم
= ممنون
2 مین بعد
خدمتکار: بانو... شاهدخت سوجی تشریف آوردن
شوکا: بگو بیان تو
خدمتکار: چشم
شوکا: سلام خوشکل خاله
= سلام خاله
شوکا: خورشید از کدوم طرف غروب کرده؟
= خاله طلوع نبود؟
شوکا: خوبه پس تو دنیای انسان‌ها چیزای جدید یاد گرفتی
= آره خیلی چیزا
شوکا:خب کارم داشتی؟
= از دنیای آدما هرچی میدونی برام بگو
شوکا: (هر چی می‌دونه میگه)
= چطوری باید متحدشون کرد؟
شوکا: نمیدونم
= آه.... چرا شمتکا تلاش نمی‌کنید شما که قدرت دارین ولی انسان‌ها ندارن
شوکا: اونا سلاح دارن... اسلحه‌های اونا از ما قوی تره
= چه بد پس راه سختی پیش رومه.... راستی عمو کجاست
شوکا: تو قصر پادشاهیه دیگه انتظار نداری که تو قصر من باشه
= نه فک کردم شاید بیرون باشه
شوکا: نه هست برو ببینش خوشحال میشه
(قصر پادشاهی پریان)
= عالیجناب؟
نامجون: کسی رو نمی‌پذیرم(مغرور)
= عمو جون که منو نمی‌پذیری؟ بزار بابام بفهمه
(نامجون با شدت نور درو باز می‌کنه و می‌چسبه به سوجی که نره)
نامجون: غلط کردم به بابات نگو
= خب باشه
نامجون: چطور شد اومدی اینجا؟
= از دنیای انسانها هرچی می‌دونی برام میگی؟
دیدگاه ها (۰)

P5شکوفه اشک‌و‌خون..نامجون: (هرچی میدونه رو میگه)= اتحاد دو د...

تولد بانیم نزدیکه🙃#jk#kook#کوک#بی_تی_اس

P³شکوفه اشک‌و‌خون..همین که رسیدم با صورت بابا مواجه شدم+ گفت...

P²شکوفه اشک‌و‌خون..2 سال بعد= دوباره بگو ببینمدزد: ب...ب..با...

سناریووقتی با عشق نگاشون میکنی و اونا میگن چرا اینطوری نگام ...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط