اشعار هاشور ۳۵ لیلا طیبی

■ اشعار هاشور ۳۵ لیلا طیبی



(۱)
--دسته‌ی تبر،
یا،،،
-- کاغذ کتاب؟!
...
انتخاب؛
با درخت نیست!


(۲)
لکنتی‌ست بر زبانم
که به وقت دیدار
یورتمه می‌رود در دهانم!
دریغا این اسب چموش،
زیر بار دوستت دارمی نمی‌رود.


(۳)
وقتی از سپیدارِ پیر
تبر ساختند؛
به زوبینی فکر کرد؛
که از پَرِ عقاب
بر سینه‌اش خلید!

پ.ن:
حتمن قصه ی عقاب راشنیده اید، وقتی زوبینی از پر خودش دید که سرنگونش کرده بود، با ناله گفت: (چون نیک نظر کرد پَر؛ خویش در آن دید/گفتا ز که نالیم که "از ماست که بر ماست!")


#لیلا_طیبی (رها)
دیدگاه ها (۰)

بروژ آکره ای

حسن روشان

گۆڤاری ژمارە ۲٤:#لە_داوێنی_ئاربەباوەجۆزەردانی ۱٤۰۱ی هەتاوی"ئ...

#زانا_کوردستانی#زاناکوردستانی#شاعران_عصر_ما#نویسندگان_عصر_ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط