جمعه ها

جمعه ها
تمام دردهایش را
با صبح آغاز میکند
با سکوتش
جان آدم را به لبش می رساند
به غروب که می رسد
پر می‌ شود از بغض
پشت پنجره ی خیال که باشی
با او می گریی
دیدگاه ها (۰)

جمعه بانوی سپید پوشی استکه دلش بی نصیب از پناه چترهاخیس خیس ...

از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟خدا جواب داد...

بی تو هر جمعهگرفتارِ غروبیم.‌نمی‌آیی چرااا!

دلتنگی که شعر نمی خواهدکافیست بنویسیعصرهای جمعهبلندترینو دلگ...

black flower(p,265)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط