یک عمر میان گوشمان خواندند که

یک عمر میان گوشمان خواندند که
همیشه "خوب باش"
همیشه لبخند را به صورتت گره کور بزن.
آنقدر پاهایت را میخ ماندن کن که اگر رفتن سرراهت بود نتوانی بروی.
همیشه در خیالت رویای روزهای خوب را زنده کن حتی اگر میان آغوش حقیقت نبضت پرپر زد .
دوست داشتن‌هایت را به روی دست بگیر تا همه بدانند
اگر صدای له شدنت را میان قدم‌های آدم‌ها شنیدی مبادا صدایت را به باد برسانی
سکوت را کنار دلت بنشان.
اگر کسی آمد و زخم را به زندگی‌ات پینه زد مبادا خیالت ترک بردارد
عمیق‌تر از این خراش‌ها به رگ زندگی‌ات میریزد که نمیدانی،
بلندمان کردند که به آغوش آدم‌های دیگر برویم و زخم‌هایشان را به جان بخریم
آدم مبهوت این "آدم " می‌ماند
تمام این‌ها را به گوشمان آویز کردند
حرف‌هایمان را به دل دیگران جار زدند
افسوس که هیچوقت قلب کسی برای این مردگی‌هایمان نتپید
تا کمی حواسش به لبخندهای تلخی که حکایت از خروارها شکستن است باشد.

#پریسا_خان_بیگی
دیدگاه ها (۲)

سیمین دانشور و جلال آل احمد، سال 1346#درختکاری

این طور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که ...

پشت کرده ام به گذشته، به روزهایی که با اندوه شب شدند...دشمن ...

سال ها پیش ،مادرم ،لباس های چِریکی اش را دور انداختو مستعمره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط