اونقدر به دشمن نزدیک شده بودیم که صدای حرف زدنشون رو می ش

اونقدر به دشمن نزدیک شده بودیم که صدای حرف زدنشون رو می شنیدیم

شروع کردند به تیر اندازی ...

ترکش اصابت کرد به شکمش!

چفیه رو از دور گردنش باز کرد بست دور شکمش ،
صداش هم در نیومد
خونریزی شدیدی داشت اما حرفی نمی زد ... نذاشت نیروها متوجه بشند ،

تا آخر عملیات با همون حال ، گردان رو هدایت می کرد.

سردار #شهید_محمود_اسدی
دیدگاه ها (۱)

آیت‌الله‌العظمی بهجت قدس‌سره:چقدر #شیعیان باید #شکر_گزاری کن...

صحبتی شد که خدا باب نجاتی بفرستتلخی ذائقه را شاخ نباتی بفرست...

#العجلآقا بیا به خاطر زهرا ظهور کناین قلبهای شب زده را غرق ن...

بذارید_یکم_امام_صحبت_کنندآیت الله پهلوانی:وقتی به حرم ائمه‌أ...

پارت بیستو ششمصبح**ماری*چشامو باز کردم اونیکس داشت بهم نگاه ...

معشوقه دشمنP³⁸جسا از اتاقش بیرون اومد.لباس کوتاه مشکی رنگی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط