ای عیان در قامتت قدر و جلال اهلبیت
ای عیان در قامتت قدر و جلال اهلبیت
در وجود حضرتت پیدا کمال اهلبیت
یک بشر پا تا به سر، سر تا به پا خیرالبشر
یک جوان و این همه حسن و جمال اهلبیت
سرو قدش نخل امید عزیز فاطمه
ماه رویش آفتاب بیزوال اهلبیت
هر چه دارند انبیا و اوصیا و اولیا
در وجود نازنینت آفریده کبریا
ای سلام از ذات پاک ذوالجلالت روز و شب
هم عجم مبهوت و حیران جمالت، هم عرب
خلق کرده در وجودت ذات پاک ذوالجلال
هم شجاعت هم فصاحت هم ملاحت هم ادب
چون به میدان شهادت آمدی دیدم درست
یک رسولالله در بین هزاران بولهب
هر که چشم افکند بر ماه رخت مبهوت شد
گفت پیغمبر نهاده رونی در جنگ احد
یاد دارم دو علی هم در احد هم کربلا
یکه و تنها به پیش تیر و شمشیر بلا
آن فداییِ محمّد این فدایی حسین
آن نوَد زخمش به تن، این زخمش از سر تا به پا
آن علی را بخیه ها بر زخمهای تن زدند
این علی را روی هر زخمش رسیدی زخمها
او ز برق تیغ صحرای احد را تاب داد
این زبانش بر دهان خشک بابا آب داد
حیف جای گل به تن گلزخمهایت چیده شد
پیکرت مانند تسبیحی ز هم پاشیده شد
با نگاه چشم گریان پدر در موج خون
روی هر زخمت هزاران زخم دیگر دیده شد
فرقت از شمشیر دشمن چون دل بابا شکافت
جسم پاکت از هجوم تیرها پوشیده شد
سرخی روی پدر از چهره ی گلگون توست
میوه های نخل «میثم» قطره های خون توست
@Delpanah
در وجود حضرتت پیدا کمال اهلبیت
یک بشر پا تا به سر، سر تا به پا خیرالبشر
یک جوان و این همه حسن و جمال اهلبیت
سرو قدش نخل امید عزیز فاطمه
ماه رویش آفتاب بیزوال اهلبیت
هر چه دارند انبیا و اوصیا و اولیا
در وجود نازنینت آفریده کبریا
ای سلام از ذات پاک ذوالجلالت روز و شب
هم عجم مبهوت و حیران جمالت، هم عرب
خلق کرده در وجودت ذات پاک ذوالجلال
هم شجاعت هم فصاحت هم ملاحت هم ادب
چون به میدان شهادت آمدی دیدم درست
یک رسولالله در بین هزاران بولهب
هر که چشم افکند بر ماه رخت مبهوت شد
گفت پیغمبر نهاده رونی در جنگ احد
یاد دارم دو علی هم در احد هم کربلا
یکه و تنها به پیش تیر و شمشیر بلا
آن فداییِ محمّد این فدایی حسین
آن نوَد زخمش به تن، این زخمش از سر تا به پا
آن علی را بخیه ها بر زخمهای تن زدند
این علی را روی هر زخمش رسیدی زخمها
او ز برق تیغ صحرای احد را تاب داد
این زبانش بر دهان خشک بابا آب داد
حیف جای گل به تن گلزخمهایت چیده شد
پیکرت مانند تسبیحی ز هم پاشیده شد
با نگاه چشم گریان پدر در موج خون
روی هر زخمت هزاران زخم دیگر دیده شد
فرقت از شمشیر دشمن چون دل بابا شکافت
جسم پاکت از هجوم تیرها پوشیده شد
سرخی روی پدر از چهره ی گلگون توست
میوه های نخل «میثم» قطره های خون توست
@Delpanah
- ۱.۴k
- ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط