دوانگی عشق پارت
ديوانگی عشق پارت ۳
کیسان:مامانم زنگ زد و گفت من اینجا رو گم کردمو الان هم از یه آقایی پرسیدم: اینجا کجاست الان من تو خیابون گل نرگس هستم بیاین دنبالم
رها:کیسان نظرت چیه بریم اونجا سوپرایزش کنیم؟🤔
کیسان:آره خوبه ولی بعدش بیایم همین جا
رها:اوکی
با بچه ها راه افتادیم بریم دنبال مامان کیک رو از جعبه در آوردیم و شعم فشفشه هارو روشن کردیم و مامان رو تو یه کوچه پیدا کردیم کوچه ای که مامان توش بود خیلی سر سبز بود و ما هم اونجا صندلی بردیم که ۱ ساعت اینا اونجا بمونیم و بعد بریم
خدا و شکر مامان حای خوبی گم شده بود😂 که یهو مارو دید و سوپرایز شد
بالاخره استرسی که داشتیم تموم شد
بعد سوپرایز هر کی روی یه صندلی نشست و کیک رو تقسیم کردیم و خوردیم و یکم قرو فر دادیم و بالاخره تموم
رفتیم هتل تا یکم استراحت کنیم
صبح مامان فقط دکتر داشت بردیمش خونه و بعد قرار بود با بچه ها بریم لباس بخریم برای عروسیه بچه ها ستاره و مهدی رو گذاشتیم خونه ی مادر ستاره و خودمون رفتیم
قرار بود منو دارا و امیر لباسامون ست باشه د کتی و رها عسل هم با هم ست باشن و بریم عروسی البته امروز فقط رفتیم برای دخترا لباس بگیریم چون خیلی کاراشون طول میکشه ساعت ۱ شب که فروشگاه تعطیل شده بود بچها اومدن خونه که ما پسرا فردا بریم برای خرید
فردا:
رفتیم فروشگاه و لباس هارو خریدیم و اومدیم خونه فقط ۴ روز وقت داشتیم بچها که تالار و اینا رو اوکی کردن قرار شد که ما بریم کارت دعوت هارو پخش کنیم
ادامه دارد......
کیسان:مامانم زنگ زد و گفت من اینجا رو گم کردمو الان هم از یه آقایی پرسیدم: اینجا کجاست الان من تو خیابون گل نرگس هستم بیاین دنبالم
رها:کیسان نظرت چیه بریم اونجا سوپرایزش کنیم؟🤔
کیسان:آره خوبه ولی بعدش بیایم همین جا
رها:اوکی
با بچه ها راه افتادیم بریم دنبال مامان کیک رو از جعبه در آوردیم و شعم فشفشه هارو روشن کردیم و مامان رو تو یه کوچه پیدا کردیم کوچه ای که مامان توش بود خیلی سر سبز بود و ما هم اونجا صندلی بردیم که ۱ ساعت اینا اونجا بمونیم و بعد بریم
خدا و شکر مامان حای خوبی گم شده بود😂 که یهو مارو دید و سوپرایز شد
بالاخره استرسی که داشتیم تموم شد
بعد سوپرایز هر کی روی یه صندلی نشست و کیک رو تقسیم کردیم و خوردیم و یکم قرو فر دادیم و بالاخره تموم
رفتیم هتل تا یکم استراحت کنیم
صبح مامان فقط دکتر داشت بردیمش خونه و بعد قرار بود با بچه ها بریم لباس بخریم برای عروسیه بچه ها ستاره و مهدی رو گذاشتیم خونه ی مادر ستاره و خودمون رفتیم
قرار بود منو دارا و امیر لباسامون ست باشه د کتی و رها عسل هم با هم ست باشن و بریم عروسی البته امروز فقط رفتیم برای دخترا لباس بگیریم چون خیلی کاراشون طول میکشه ساعت ۱ شب که فروشگاه تعطیل شده بود بچها اومدن خونه که ما پسرا فردا بریم برای خرید
فردا:
رفتیم فروشگاه و لباس هارو خریدیم و اومدیم خونه فقط ۴ روز وقت داشتیم بچها که تالار و اینا رو اوکی کردن قرار شد که ما بریم کارت دعوت هارو پخش کنیم
ادامه دارد......
- ۱.۵k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط