عشق چیز خوبیه پارت
عشق چیز خوبیه پارت ۴
صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد سن بالا باشه و خدمتکار باشه اومد گفت خانم صبحانه حاضره بیاین پایین گفتم باشه الان میام رفتم پایین سر میز
جونگکوک سر میز بود
جونگکوک : باید عادت کنی
ات : به چی
کوک : به اینکه باهات هر کاری میکنم
که یهو اومد و لبمو بوسید هلش دادم ولی ولم نکرد مث وحشی ها بود بعد از چند دقیقه ول کرد
جونگکوک : من دارم میرم سرکار مراقب خودت باش
ات : باشه
رفتم توی اتاق که لایا زنگ زد
لایا : ات چرا جواب نمیدیییی مردم از نگرانی دیشب دم در خونتون بودم که دیدم یسری ادم تو رو دزدیدن
ات : نگران نباش حالم خوبه اون پسره بود توی شهر بازی گفتی چقدر جذابه همون منو دزدید
لایا : چطور جرعت کرد مرتیکه اشغال ( ببخشید ) مرتیکه بیب بیب بیب بیب
ات : ( با خنده ) نگران نباش حالم خوبه
لایا : باشه خداروشکر
بعد از خداخافظی کردن با لایا رفتم خوابیدم تا یکی بهم زنگ زد کوک بود
کوک : سلام ات حاضر شو ساعت شیش میام دنبالت مراسم خانوادگی داریم
ات : باشه
رفتم حموم و بعد از حموم موهام رو خشک کردم لباسم رو انتخاب کردم پوشیدم لباسمو و ارایش کردم که کوک زنگ زد
کوک : دم درم
ات : باشه دارم میام
رفتم پایین و سوار ماشین شدم کوک خیلی جذاب شده بود
کوک : ات اومد وقتی دیدمش از زبیایش
چند ثانیه داشتم بهش نگاه میکردم خیلی هات بود دلم میخواست بگیرمشو اهم اهم ولش ( کوک الان زودهههه )
باشه باشه فهمیدم زوده ( افرین )
رسیدیم به مراسم وقتی رسیدیم یهو یه دختره چندش اومد پیش کوک
دختر خاله کوک : سلام کوک دلم برات تنگ شده بود این دختره کیه کنارت ؟
کوک : سلام سلیا اون دوست دخترمه
سلیا : اون دختره از من بهتره برای همین منو رد کردی
کوک : دهنتو ببند گمشو
یهو دختره اومد پیشم بهم گفت
سلیا : دختره ی هرزه ی جنده تو گوه خوردی با کوکیه من رل زدی
وقتی بهم فحش داد اعصابم بهم خورد یکی خوابوندم توی گوشش
فکر کردم کوک دعوام کنه ولی کوک هم یه سیلی بهش زد خیلی ته دلم خوشحال شدم که ازم طرفداری کرد
که یهو ...
ادامه دارد
صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد سن بالا باشه و خدمتکار باشه اومد گفت خانم صبحانه حاضره بیاین پایین گفتم باشه الان میام رفتم پایین سر میز
جونگکوک سر میز بود
جونگکوک : باید عادت کنی
ات : به چی
کوک : به اینکه باهات هر کاری میکنم
که یهو اومد و لبمو بوسید هلش دادم ولی ولم نکرد مث وحشی ها بود بعد از چند دقیقه ول کرد
جونگکوک : من دارم میرم سرکار مراقب خودت باش
ات : باشه
رفتم توی اتاق که لایا زنگ زد
لایا : ات چرا جواب نمیدیییی مردم از نگرانی دیشب دم در خونتون بودم که دیدم یسری ادم تو رو دزدیدن
ات : نگران نباش حالم خوبه اون پسره بود توی شهر بازی گفتی چقدر جذابه همون منو دزدید
لایا : چطور جرعت کرد مرتیکه اشغال ( ببخشید ) مرتیکه بیب بیب بیب بیب
ات : ( با خنده ) نگران نباش حالم خوبه
لایا : باشه خداروشکر
بعد از خداخافظی کردن با لایا رفتم خوابیدم تا یکی بهم زنگ زد کوک بود
کوک : سلام ات حاضر شو ساعت شیش میام دنبالت مراسم خانوادگی داریم
ات : باشه
رفتم حموم و بعد از حموم موهام رو خشک کردم لباسم رو انتخاب کردم پوشیدم لباسمو و ارایش کردم که کوک زنگ زد
کوک : دم درم
ات : باشه دارم میام
رفتم پایین و سوار ماشین شدم کوک خیلی جذاب شده بود
کوک : ات اومد وقتی دیدمش از زبیایش
چند ثانیه داشتم بهش نگاه میکردم خیلی هات بود دلم میخواست بگیرمشو اهم اهم ولش ( کوک الان زودهههه )
باشه باشه فهمیدم زوده ( افرین )
رسیدیم به مراسم وقتی رسیدیم یهو یه دختره چندش اومد پیش کوک
دختر خاله کوک : سلام کوک دلم برات تنگ شده بود این دختره کیه کنارت ؟
کوک : سلام سلیا اون دوست دخترمه
سلیا : اون دختره از من بهتره برای همین منو رد کردی
کوک : دهنتو ببند گمشو
یهو دختره اومد پیشم بهم گفت
سلیا : دختره ی هرزه ی جنده تو گوه خوردی با کوکیه من رل زدی
وقتی بهم فحش داد اعصابم بهم خورد یکی خوابوندم توی گوشش
فکر کردم کوک دعوام کنه ولی کوک هم یه سیلی بهش زد خیلی ته دلم خوشحال شدم که ازم طرفداری کرد
که یهو ...
ادامه دارد
- ۲۸.۱k
- ۲۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط