ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت

ترک عجمی کاکل ترکانه برانداخت
از خانه برون آمد و صد خانه برانداخت

در حلق دل شیفته شد حلقه به شوخی
هر موی که زلفش ز سرشانه برانداخت

آه از جگر صورت دیوار برآمد
چون عکس رخ خویش به کاشانه برانداخت

شوق لب چون جام عقیقش ز لطافت
خون از دهن ساغر و پیمانه برانداخت

فریاد! که چشمم ز فراق لب لعلش
مانندهٔ دریا در و دردانه برانداخت

دردا! که: فراق رخ آن ترک پریوش
بنیاد من عاشق دیوانه بر انداخت

گر یاد کند زاوحدی آن ماه عجب نیست
خورشید بسی سایه به ویرانه برانداخت


اوحدی
دیدگاه ها (۲)

گرچه صد بارم برانند از برتبر نمی‌دارم سر از خاک درتتا ابد من...

ای ز لعلت قیمت یاقوت پستسنبلت را دستهٔ گل زیر دستراست کرد ای...

ای چراغ چشم توفان بار مابیش ازین غافل مباش از کار ماهر زمانی...

آخر، ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرادر فراق خویشتن چندین چه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط