پلیس ابلیس ...

پلیس. ابلیس. part ¹⁸

ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف زدن و چون سر میز غذا نشسته بودن آروم آروم حرف میزدن
ا.ت : چند سالته هانا
هانا : ۳۲۴ سالمه چطور
ا.ت : جان من کلا ۲۰ سالمه خوب موندیا
هانا از حرف ا.ت خیلی تعجب کرد و سعی کرد جلوی خودشو بگیره تا داد نزنه و با تعجب گفت
هانا : یعنی تو خون آشام نیستی
ا.ت : نه نیستم
هانا : پدر بزرگ و مادر بزرگ نباید از این موضوع با خبر بشن اگه بفهمه نمیزارن تو و جونگ کوک به هم برسید و ترو بیرون میکنن
ا.ت : اوهوم
همه شروع کردن به غذا خوردن و بعد از غذا خدمتکار اومد و میز رو جمع کرد و همه رفتن و نشستن روی کاناپه داخل پذیرایی
هانا : ا.ت تو این دور و ور ها رو میشناسی
ا.ت : آره چطور
هانا : بریم یکم خرید کنیم
ا.ت : باش..
ا.ت قبل از اینکه قبول کنه یه نگاه به جونگ کوک کرد و دید که ترسناک و چپ چپ داره نگاهش میکنه
ا.ت : باشه البته اگه جونگ کوک اجازه بده ..اجازه میدی
جونگ کوک : نه
ا.ت : وا
هانا : چراااا
جونگ کوک : شما تازه از راه رسیدید حالا یکم استراحت کنید بعداً
هانا : عههههه جونگ کوک من دوست دارم الان برم هیچ هم خسته نیستم
جونگ کوک : هوفففففف باشه فقط ۲ ساعت
هانا : باشه بابا
ا.ت : مرسی عشقم
جونگ کوک : مواظب خودتون باشید
ا.ت : باشه
جونگ کوک : پول داری ؟
ا.ت : یکم
جونگ کوک : بیا این کارتم رو بگیر رمزش رو هم می‌دونی دیگه
ا.ت : اوکی
ا.ت و هانا رفتن توی اتاق هاشون و ا.ت یه کت دامن صورتی پوشید که دامنش تا روی رون هایش بود و با یه کفش پاشنه بلند صورتی و یه آرایش لایت کرد و موهاش رو از پشت دم اسبی بست و از اتاق رفت بیرون ( اسلاید دو ) و هم زمان با اون هانا هم با یه کت و شلوار مشکی و چرم پسرونه با اون موهای کوتاهش که هر کی ندونه فکر می‌کنه پسره اومد از اتاق بیرون و همراه با ا.ت از عمارت خارج شدن و سوار ماشین شدن که ا.ت گفت
ا.ت : نظرت چیه بپیچونیم بریم شهر بازی
هانا : مگه بچه ای بیا خریدتو بکن بابا
هانا دستش رو می‌کنه توی کیفش و و یک لیست خیلی بلند در میاره و وقتی ا.ت اون لیست رو میبینم پشماش می‌ریزه و قبول می‌کنه که برن و خرید کنن و راه افتادن سمت پاساژ و وقتی رسیدن هانا ماشین رو توی پارکینگ پاساژ پارک کرد و با هم پیاده شدن و رفتن داخل پاساژ و خلاصه کل پاساژ رو درو کردن و بعد از کلی خرید که کردن رفتن به رستوران و کلی چیز میز خوردن و کارت جونگ کوک بدبخت رو خالی کردن و همینجوری که داشتن خوش میگذروندن ا.ت نگاهش به ساعت مچیش میوفته و میبینم که پنج ساعت گذشته و گوشیش تو ماشین جا مونده ،
ا.ت : واییییییی یا خدااا هاناااا بدبخت شدیمممم پنج ساعت گذشته جونگ کوک گفت دو ساعته بریم بیایم

• اسلاید ۲و۳ استایل ا.ت •
اسلاید ۴و ۵ استایل هانا •
دیدگاه ها (۱)

پلیس. ابلیس. part ¹⁹هانا : اوکی بابا بریم با این دو...

پلیس. ابلیس. part ²⁰جونگ کوک : برید خدارو شکر کنید ...

پلیس. ابلیس. part¹⁷م.کوک: جونگ کوک پسرم نمی‌خوا...

پلیس. ابلیس. part¹⁶_ آجوما آجوما : بله ارباب _ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط