رمان بغلی من
رمان بغلی من
پارت ۴۷
ارسلان: حله
دیانا: آه آه فردا میخوای زن بگیری این چه وضع حرف زدنه
ارسلان: چشه مگه
دیانا: چش نی گوشه یعنی چی حلههه یکم خوش صحبت باش
ارسلان: بله چشم من عذر میخوام
دیانا: باشه خدافظ( ته خنده)
ارسلان: خدافظ
یاشار: زنگ خورد از ایفن نگاه کردم آجی بود درو باز کردم پریدم تو حیاط دیانا چی شد
دیانا: لپشو کشیدم و گفتم فردا میریم خاستگاری
یاشار: واقعا
دیانا: بله
یاشار: مرسی آبجی خوشگلم بهترین آبجی دنیا
دیانا: سری تکون دادم و وارد خونه شدم
... فردا شب
پارت ۴۷
ارسلان: حله
دیانا: آه آه فردا میخوای زن بگیری این چه وضع حرف زدنه
ارسلان: چشه مگه
دیانا: چش نی گوشه یعنی چی حلههه یکم خوش صحبت باش
ارسلان: بله چشم من عذر میخوام
دیانا: باشه خدافظ( ته خنده)
ارسلان: خدافظ
یاشار: زنگ خورد از ایفن نگاه کردم آجی بود درو باز کردم پریدم تو حیاط دیانا چی شد
دیانا: لپشو کشیدم و گفتم فردا میریم خاستگاری
یاشار: واقعا
دیانا: بله
یاشار: مرسی آبجی خوشگلم بهترین آبجی دنیا
دیانا: سری تکون دادم و وارد خونه شدم
... فردا شب
- ۶.۱k
- ۰۶ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط