part
part 12
ویو ا.ت
چون راهی نبود پشتشو گاز گرفتم که ناله بلندی کردو راهشو سریع تر کرد سعی کردم از زسر دستش درام ولی سفت تر گرفتم جوری محکم گرفته بودم که بدن درد گرفتم
باورم نمیشد اینجا سه طبقس فک میکردم دوتاس طبقه سوم انگار دوتا اتاق داشت
داشت میرفت سمت یکیش اصلا حس خوبی نمیگرفتمو بیشتر ترسیده بودم در اتاقو باز کردو گفت
کوک : اینم تاوان اون حرفا رفتارای چن دقیقه پیشت
بعد پرتم کرد داخل اتاق به داخل اتاق ک دقت کردم یه پنجره داشتو یه تخت ک سنگ سفت تر بود
چی تو خودش دید ک اینو گذاشت نزدیکای شب بود منم تصمیم گرفتم بخوابم ولی رو زمین اخه کی رو اون تخته سنگ میخوابه فردا صبح بود ک بیدار شدمو رفتم دم پنجره میخواستم بازش کنم ک دیدم دستگیرش درومده استرس سگی گرفتم ک خدایاابسم لا الان چیکار کنم میاد منو میکشه که در باز شدو با جیغ من بدتر
اجوما بود نفس عمیقی کشیدم که گفت :
_ دختر چرا جیغ میکشی چخبره
ا.ت : فک کردم اون یارو اسکلس
که از پشت در اومدو گفت : اها اسکلم شدیم؟
ا.ت : نهه گوه خوردم
کوک: اون ک خوراکته
بعد راهشو کشیدو رفت خبر مرگش
ا.ت : گگگ
اجوما: دیشب چطور بود؟
ا.ت : نه ترس داشت ن هیچی اصن چرا منو اورد اینجا؟
اجوما: معمولا خدمه هارو برای تنبیه میاره بعضی وقتا یه هفته یا یک ماه ولی نمیدونم چرا تورو ی روز نگه داشت
خودمم با حرف اجوما شکه شدم
ویو کوک
اشتباه کردم دلم براش سوخت به من میگه اسکل دارم براش
کوک : اجومااا
اجوما: جانم ارباب
کوک: من یه هفته ای نیستم توی این یه هفته مراقب ا.ت باش دست از پا خطا کرد خودت تنبیهش کن سعی کن توی این یه هفته اموزشش بدی
اجوما : چشم ارباب
وقتی از اجوما تاییدو گرفتم با ارمش رفتم سرکار شبش باید میرفتم جایی که تا یه هفته ای کار داشت برای همینم سپردمش دست اجوما
ویو ا.ت
از اتاق اومدم بیرون ک شنیدم ارباب گفت یه هفته ای نیست از خوشحالی دق کردمم ولی اموزش چی؟
رفتم از اجوما بپرسم
ا.ت : اجوما چه اموزشی؟
ویو ا.ت
چون راهی نبود پشتشو گاز گرفتم که ناله بلندی کردو راهشو سریع تر کرد سعی کردم از زسر دستش درام ولی سفت تر گرفتم جوری محکم گرفته بودم که بدن درد گرفتم
باورم نمیشد اینجا سه طبقس فک میکردم دوتاس طبقه سوم انگار دوتا اتاق داشت
داشت میرفت سمت یکیش اصلا حس خوبی نمیگرفتمو بیشتر ترسیده بودم در اتاقو باز کردو گفت
کوک : اینم تاوان اون حرفا رفتارای چن دقیقه پیشت
بعد پرتم کرد داخل اتاق به داخل اتاق ک دقت کردم یه پنجره داشتو یه تخت ک سنگ سفت تر بود
چی تو خودش دید ک اینو گذاشت نزدیکای شب بود منم تصمیم گرفتم بخوابم ولی رو زمین اخه کی رو اون تخته سنگ میخوابه فردا صبح بود ک بیدار شدمو رفتم دم پنجره میخواستم بازش کنم ک دیدم دستگیرش درومده استرس سگی گرفتم ک خدایاابسم لا الان چیکار کنم میاد منو میکشه که در باز شدو با جیغ من بدتر
اجوما بود نفس عمیقی کشیدم که گفت :
_ دختر چرا جیغ میکشی چخبره
ا.ت : فک کردم اون یارو اسکلس
که از پشت در اومدو گفت : اها اسکلم شدیم؟
ا.ت : نهه گوه خوردم
کوک: اون ک خوراکته
بعد راهشو کشیدو رفت خبر مرگش
ا.ت : گگگ
اجوما: دیشب چطور بود؟
ا.ت : نه ترس داشت ن هیچی اصن چرا منو اورد اینجا؟
اجوما: معمولا خدمه هارو برای تنبیه میاره بعضی وقتا یه هفته یا یک ماه ولی نمیدونم چرا تورو ی روز نگه داشت
خودمم با حرف اجوما شکه شدم
ویو کوک
اشتباه کردم دلم براش سوخت به من میگه اسکل دارم براش
کوک : اجومااا
اجوما: جانم ارباب
کوک: من یه هفته ای نیستم توی این یه هفته مراقب ا.ت باش دست از پا خطا کرد خودت تنبیهش کن سعی کن توی این یه هفته اموزشش بدی
اجوما : چشم ارباب
وقتی از اجوما تاییدو گرفتم با ارمش رفتم سرکار شبش باید میرفتم جایی که تا یه هفته ای کار داشت برای همینم سپردمش دست اجوما
ویو ا.ت
از اتاق اومدم بیرون ک شنیدم ارباب گفت یه هفته ای نیست از خوشحالی دق کردمم ولی اموزش چی؟
رفتم از اجوما بپرسم
ا.ت : اجوما چه اموزشی؟
- ۸۷۴
- ۰۲ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط