آبنبات تلخ
Part:۶۹
هانی : سوبین بیا دست لاراو گرفتم ببرم که ته جلومو گرفت
ته : مگه حیاط تمیز شده؟(عصبی)
هانی : باشه پس منم میمونم هر عنتری هم بخواد منو ببره داخل جرش میدم (خیلی عصبی)
لارا : هانی بی خیال مریض میشی
هانی : خیر یا توام میای تو یا منم میمونم
کوک : باشه سوبین بیا
سوبین : شرمنده منم میمونم
ته : ببین سوبین هانی خودش شوهر دارع میدونه چیکار کنه اما تو دست من امانتی گمشو بینم
سوبین : فکرم نکن نمیامممممم(لجباز)
ته : اصلا سه تاتون گمشین تو
سویین : باشهههه دست هانیو لارا رو گرفتم بردم تو
نینا : اونیییییی کالت تموم شود
لارا : عارع
نینا : پس بلام کیک دولوست کون
لارا : باشه بیا نینا رو بغل کردم بردم آشپز خونه براش کیک درست کنم
نینا : آلد اونجاس
لارا : بله میدونم
خلاصه کیکو درست کردیم از فر در آوردم که تهیونگ اومد
ته : چیکار میکنین
نینا : کیک میخولیمممم
ته : بوی خوبی میده به منم میدی؟(کیوت )
نینا : عاله میدم بیا
لارا : نینا قاشوقو پر کرد بعد داد به تهیونگ ته انگار نه انگار که با من بده داشت با نینا کیک میخورد وای خدا جون چقدر بابا شدن به این مرد گنده میاد خودش یه پا بچس
نینا : اونی بیا توام بخول
لارا : مرسی(خنده)
چند دقیقه بعد
نینا : اونی تموم شود
لارا : بیا دستاتو بشورم صورتتم بشورم
نینا : ملسی
لارا : برگشتم دیدم تهیونگ صورتش کثیف شده گفتم بچس
ته : داشتم میرفتم که لارا صدام کرد
لارا : ارباب
ته : چیه
لارا : دستمال خیسو بردم سمت صورتشو تمیز کردم
ته : این چی بود
لارا : صورتت یعنی صورتتون کثیف شده بود
ته : میتونستی بگی بعد رفتم
لارا : ایش کوه یخ
چند روز بعد
لارا : ته همینجور داشت اذیتم میکرد بهم آسیب میرسوند خیلی وضع بدی بود کوکم که دیگه ازم حمایت نمیکرد هانیو سوبینم که بی چاره ها قدرتی نداشتن
ته : لارا خونه رو برا فردا شب تمیز کن
لارا : کلشو(بی حوسله)
ته : عاره
لارا : مگه مهمونیه
ته : عاره بس میکنی سوال کردنو
لارا : چشم
شروع کردم به تمیز کردن کلشو تمیز کردم چشمم به اتاقی خورد که آجوما گفته بود نرم داخلش با خودم گفتم برم تمیزش کنم چون خیلی کثیف بود رفتم داخل تو اتاق پر از عکسای همون دختره لینا بود اونجا یع پرده بود خیلی خیلی بزرگ بود زدمش کنار یه عالمه گردو قبال بلند شد پشت بندش عکس لینا تو یه لباس عروس خیلی ناز بود خیلی خیلی قشنگ بود همینجور بودم اخه یه نفر چقدر میتونست خوشگل باشه خدا
همینجور دهنم باز بودو خیره بودم که با صدایی که شنیدم خشکم زد
ته : اینجا چه گوهی میخوری(عصبی)
لارا : م..من..تمیز..میکردم
ته : مگه آجوما بهت نگفته نری تو (عصبی)
لارا : گ....گفته
ته : چرا پرده رو کنار زدی (عصبی)
لارا : اصلا عشقم کشید ولم کن دهنمو سرویس کردی ۱۰ تا خدمت کارم باهم نمیتونن اینجارو تمیز کنن من کردم بسه(باداد)
هانی : سوبین بیا دست لاراو گرفتم ببرم که ته جلومو گرفت
ته : مگه حیاط تمیز شده؟(عصبی)
هانی : باشه پس منم میمونم هر عنتری هم بخواد منو ببره داخل جرش میدم (خیلی عصبی)
لارا : هانی بی خیال مریض میشی
هانی : خیر یا توام میای تو یا منم میمونم
کوک : باشه سوبین بیا
سوبین : شرمنده منم میمونم
ته : ببین سوبین هانی خودش شوهر دارع میدونه چیکار کنه اما تو دست من امانتی گمشو بینم
سوبین : فکرم نکن نمیامممممم(لجباز)
ته : اصلا سه تاتون گمشین تو
سویین : باشهههه دست هانیو لارا رو گرفتم بردم تو
نینا : اونیییییی کالت تموم شود
لارا : عارع
نینا : پس بلام کیک دولوست کون
لارا : باشه بیا نینا رو بغل کردم بردم آشپز خونه براش کیک درست کنم
نینا : آلد اونجاس
لارا : بله میدونم
خلاصه کیکو درست کردیم از فر در آوردم که تهیونگ اومد
ته : چیکار میکنین
نینا : کیک میخولیمممم
ته : بوی خوبی میده به منم میدی؟(کیوت )
نینا : عاله میدم بیا
لارا : نینا قاشوقو پر کرد بعد داد به تهیونگ ته انگار نه انگار که با من بده داشت با نینا کیک میخورد وای خدا جون چقدر بابا شدن به این مرد گنده میاد خودش یه پا بچس
نینا : اونی بیا توام بخول
لارا : مرسی(خنده)
چند دقیقه بعد
نینا : اونی تموم شود
لارا : بیا دستاتو بشورم صورتتم بشورم
نینا : ملسی
لارا : برگشتم دیدم تهیونگ صورتش کثیف شده گفتم بچس
ته : داشتم میرفتم که لارا صدام کرد
لارا : ارباب
ته : چیه
لارا : دستمال خیسو بردم سمت صورتشو تمیز کردم
ته : این چی بود
لارا : صورتت یعنی صورتتون کثیف شده بود
ته : میتونستی بگی بعد رفتم
لارا : ایش کوه یخ
چند روز بعد
لارا : ته همینجور داشت اذیتم میکرد بهم آسیب میرسوند خیلی وضع بدی بود کوکم که دیگه ازم حمایت نمیکرد هانیو سوبینم که بی چاره ها قدرتی نداشتن
ته : لارا خونه رو برا فردا شب تمیز کن
لارا : کلشو(بی حوسله)
ته : عاره
لارا : مگه مهمونیه
ته : عاره بس میکنی سوال کردنو
لارا : چشم
شروع کردم به تمیز کردن کلشو تمیز کردم چشمم به اتاقی خورد که آجوما گفته بود نرم داخلش با خودم گفتم برم تمیزش کنم چون خیلی کثیف بود رفتم داخل تو اتاق پر از عکسای همون دختره لینا بود اونجا یع پرده بود خیلی خیلی بزرگ بود زدمش کنار یه عالمه گردو قبال بلند شد پشت بندش عکس لینا تو یه لباس عروس خیلی ناز بود خیلی خیلی قشنگ بود همینجور بودم اخه یه نفر چقدر میتونست خوشگل باشه خدا
همینجور دهنم باز بودو خیره بودم که با صدایی که شنیدم خشکم زد
ته : اینجا چه گوهی میخوری(عصبی)
لارا : م..من..تمیز..میکردم
ته : مگه آجوما بهت نگفته نری تو (عصبی)
لارا : گ....گفته
ته : چرا پرده رو کنار زدی (عصبی)
لارا : اصلا عشقم کشید ولم کن دهنمو سرویس کردی ۱۰ تا خدمت کارم باهم نمیتونن اینجارو تمیز کنن من کردم بسه(باداد)
- ۳.۵k
- ۱۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط