پارت

پارت ۱۵
تهیونگ چیزی نگفت و راه افتادیم سمت خونه رسیدیم به خونه انقدر خسته بودم که فقط افتادم روی تخت و خوابیدم صبح بلند شدم خیلی سرحال بودم رفتم و لباسم رو عوض کردم

اجوما : به به خانم خانما بلاخره بیدار شدین لنگ ظهره میدونی چقدر خوابیدی(آخرش رو با داد گفت)

یه نگاهی به ساعت انداختم واییی ساعت 12:00 بود

لین : ببخشید وایی همه ی کار ها افتاد گردن شما به خاطر همین هر کاری بگی انجام میدم حتی شده کله خونه رو تمیز میکنم
اجوما : لازم نکرده دختره خیر سر برو فعلا میز رو بچین الان رئیس میاد گرسنس
لین : چشم
رفتم و میز رو چیدم از اونجایی که خیلی گرسنم بود ناهارم رو خوردم و رفتم بیرون که گل ها رو آب بدم و یکمی کمک باغبون کنم داشتم گل ها رو بو میکردم که یهو دیدم تهیونگ با یه آدم جدید اومده بنظرم رفیقش بود هر کی بود خیلی خوشتیپ بود
داشتم تو ذهنم حرف میزدم و خیره شده بودم بهشون که یهو چشم تهیونگ خورد بهم که سریع چشم ازش برداشتم حس کردم اون مرده هم نگام کرد ولی من اصلا بهشون اهمیت ندادم و درگیر کار خودم شدم

رفتن داخل برای ناهار کارم که تموم شد چکمه ای که پام بود رو در اووردم و رفتم داخل چونکه خیلی عرق کرده بودم حولمو برداشتم و راه افتادم به طرف حموم از اونجایی که حمومه خدمتکارا توی باغ بود  رفتم توی باغ و دره حموم رو باز کردم 

پارت بعدی اسمات هست😈
دیدگاه ها (۲)

پارت ۱۶  رفتم توی باغ و دره حموم رو باز کردم لباسامو در اوور...

پارت ۱۷ کردم دور کمرم و با دستام س.ینمو گرفتم اصلا حواسم نبو...

بایییی

نه ولی خدایی کت و شلوار به همه میاد

زور و عشق پارت ۵

پارت ۲۴ فیک دور اما آشنا

تکپارتیموضوع:وقتی بی خبر میره سفر کاریاز زبون شوگا:از چند رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط