خواستم بگویم جات خالیه
خواستم بگویم "جات خالیه" ...
دیدم جایش خالی تر از "جات خالیه" ست ...
دیدم جایش بیشتر از وقت هایی ...
که با موسیقی گوش دادن ...
و کنسرت خواننده ی محبوبش را ...
دیدن نمی گذرد , هنوز خالی ست ...
دیدم جایش بیشتر از وقت هایی که ...
خیلی مریض بود ...
و از کنارش تکان نمی خوردم ...
ولی باز هم مسخره بازی درمی آورد ...
که یعنی خوبم نگران نباش ، خالی است ...
دیدم که جای خالیش پر نمی شود ...
و این را هیچ جمله ای ...
هیچ کلمه ای ...
هیچ صدایی نمی تواند بیان کند ...
دیدم نمی توانم او را ...
خیابان های را یا حتی کافه ی دوتایی مان را ...
بگذارم توی یک قوطی ِ فلزی ...
و رویشان را پنبه بریزم ، که در نروند ...
دیدم بالاخره روزی ، همه چیز برایش ...
روزی همه چیز برایم ...
فقط یک خاطره می شود ...
دیدم جایش خالی تر از "جات خالیه" ست ...
دیدم جایش بیشتر از وقت هایی ...
که با موسیقی گوش دادن ...
و کنسرت خواننده ی محبوبش را ...
دیدن نمی گذرد , هنوز خالی ست ...
دیدم جایش بیشتر از وقت هایی که ...
خیلی مریض بود ...
و از کنارش تکان نمی خوردم ...
ولی باز هم مسخره بازی درمی آورد ...
که یعنی خوبم نگران نباش ، خالی است ...
دیدم که جای خالیش پر نمی شود ...
و این را هیچ جمله ای ...
هیچ کلمه ای ...
هیچ صدایی نمی تواند بیان کند ...
دیدم نمی توانم او را ...
خیابان های را یا حتی کافه ی دوتایی مان را ...
بگذارم توی یک قوطی ِ فلزی ...
و رویشان را پنبه بریزم ، که در نروند ...
دیدم بالاخره روزی ، همه چیز برایش ...
روزی همه چیز برایم ...
فقط یک خاطره می شود ...
- ۹۳۰
- ۱۲ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط