گاز های سوزان 11

بعد از اتفاقات تو رستوران رفتیم تا بریم تو یه مسافر خونه.
سارا اصرار داشت بریم تو یک مسافر خونه تو یه کوچه ی تنگ و بد بود.
بیلبورد بالای در که دور نوشته هاش چراغ داشت و پس زمینه بیلبورد سفید و خود نوشته ها قرمز بود منو یاد باشگاه مافیا مینداخت.
در کوچیک فلزی که یه دریچه روش داشت.
در نیمه باز بود.
سارا اول وارد شد و سلام کرد
سارا :سلام ما یه اتاق دو. تخته با سرویس چایی و کوفته برنجی میخوایم.
مهماندار قیافش به چینی ها می‌خورد مردی پیر با سیبیل بلند سفید قد کوتاه و چشم های بادومی.
بهش می‌خورد حدود 70 سالش باشه.
پیرمرد مهماندار با صدای گرفته و لهجه گفت:بله بفرمایید
یه کلید دستش بود که کمی زنگ زده بود
مهماندار :اتاق 23 مخصوص شماست
سارا کلید رو گرفت و رفتیم طبقه بالا.
سارا:اتاق 23 همین جاست
کلید رو انداخت تو در و درو باز کرد. تا درو باز کرد بوی افتضاح اتاق زد تو صورتم. بوی سگ مرده و میوه کپک زده میداد.
تخت ها هم کثیف بود
اتاق کلا دوتا تخت داشت و دیوار های کثیف.
یکم نشستیم تا ساعت 10 شد. یکی در رو زد رفتم درو باز کنم دیدم یه مرد هیکلی با ریش بزی و بلیز طوسی و آسبند.
مرد:سفارشتون
من:امممممم
سارا پرید دم درو گفت :کوفته برنجی هامون اومد؟
کرد:بله کوفته برنجی ها و چای.
سارا همچین نگاهشون می‌کرد که انگار نه انگار همین الان غذا خورده بود😐😐
من:همین الان غذا خوردی ها 😑😑
سارا :هه! زرشک الان فقط باید بخوری که بعدن پشیمون نشی.
من:مگه چه اتفاقی قراره بیفته؟؟
سارا:حرف نزن غذاتو بخور.
یه کوفته برداشتم و یه گاز کوچولو زدم.
انگار برنجی بود که ریختن جلوی سگ نخورده بعد برداشتن گذاشتن جلوی ما.
سارا:کلی پروتئین داره ها!
من:فکر نکنم.
خلاصه غذا رو خوردیم و فردا بلند شدیم...
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱)

ای کسانی که گاز های سوزان رو دنبال میکنید بیاید اینجا

کسایی که داستان گاز های سوزان رو میخونن توجه کنید

شخصیت سارا در رومان

قهوه تلخ پارت ۳۶ویو دازای چویا رو رسوندیم ، رفتیم خونه . وار...

زندگی با خنده ( ناز کشیدن جین)غذامون رو خوردیم و جالب اینجاس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط