ی شعر بی مخاطب دیگه از سر بیکاری

ی شعر بی مخاطب دیگه از سر بیکاری! :)

مشـکـیِ چـــادرِ تو جـوهر نـقاشی ها
همه ات قند و عسل خنده و پرخاشی ها

خـنده کردی مرض قند ب "سید "داده ای
فی المثل خنده ی تو،همچو شِکَر پاشی ها

چِ کنم یک #طلبه بیشتر از این وارد نیست
بـِخَرَد ناز و شـود مـعنیِ کـلاشـی ها

تو بِبَخش گر کَمَکی تجربه ای در ما نیست
هـمچو مـِنبَر رفتن و مِنِّ مِنِ نـاشی ها

باز تا من میروم خانه ی مادر نروی!!!
رفتم..؛از حوزه ب خانه آمدم باشی ها!

#سـید_محمد_حسینی

عجالتا این یکی هم بی مخاطب گفتیم

:/
:)
#شعر_طلبگی ۱
دیدگاه ها (۶۰)

نمی گردد کسی زاهد ب این عمامه بستن هاندارد لطف،بی درکِ ولایت...

نمایی از پستم در اینستاگرام...یک پیاله چای با تو لب بِ لب،شی...

بانو تو کِ چشمان خماری داریبا این پسر ساده چِ کاری داری؟عاشق...

حسین جان...دشمن برای گندم رِی تیغ تیز کرد! اِی تف بر این زما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط