و تو

و تو
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام
چشم بگشای و
مرا باز صدا کن ای عشق!
که من از لهجه‌ی چشمان تو
شاعر بشوم ...!

حمید مصدق


❀✦•┈🍁♥️🍂┈•✦❀
دیدگاه ها (۷)

ای تو آرامشِ بعد از غمِ بی معشوقیدر به راه آوَریَم ناجیِ بی ...

انار شکسته‌‌ای در چاله‌ آبی می‌افتد.پروانه‌های ترس خورده،از ...

‍ از حال و هوایِ عاشقی بگم...بگم که عاشق همین بارونم،یا رنگ ...

حتی اگر به ماندن قسم خوردنداعتماد نکن. ...

ای که در صومعه ی چشم تو عابد شده ام من به اعجاز نگاهت متقاعد...

"تو" که از کوچه ی غمگین دلم میگذری!"تو" که از راز دلم با خبر...

تقدیم بانثار عشق خدمتِ جانانم:❤🌹زندگی را طعم لب های تو گیرا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط