وقتی پسر عموت بود و توی رابطه بودین
وقتی پسر عموت بود و توی رابطه بودین
درخواستی
مین یونجو
یه دختر خوشگل و با استعداد و مهربون که معروف ترین جراح قلب توی کره اس و ۲۷ سالشه و الان ۳ساله که با شوگا پسر عموش توی رابطه هست
مین شوگا
جذاب خوشتیپ از بیرون سرد و از درون مهربون ۳۵ سالشه و ۳ساله با یونجو توی رابطه اس و خیلی دوسش داره و روش غیرتیه
پارت ۱
ویو یونجو
واییییییییییی اخه الان چه خاکی به سرم بریزم مامان و بابا بفهمن تیک تیکم میکنن حالا چیکار کنم اگر شوگا هم ولم کنه و بره چی وای نه نه
*فلش بک به دو هفته پیش*
یونجو و شوگا باهم بیرون بودن و حسابی مست کرده بودن شوگا تحریک شده بود و یونجو هم حالش دست خودش نبود و بدون اینکه بخوان باهم دیگه خوابیدن و از یک هفته بعدش یونجو حالش خوب نبود اصلا و پی در پی بالا میاورد جوریکه خسته شده بود برای همین رفت دکتر و......
*پایان فلش بک*
یونجو:دکتر میتونم سقط کنم
دکتر:عمرا از من همچین چیزی نخواید بعدم برای سقط نیاز به اجازه پدر هست
یونجو:هوفففف باشه ممنون
و از اتاق اومد بیرون و رفت و نشست توی ماشین
یونجو:حالا من چیکارکنم اگه بابا بفهمه منو میکشه
که گوشیش زنگ خورد و دید مادرشه جواب داد و
مادر یونجو:دخترم زود بیا خونه شب مهمون داریم
یونجو:کی هستن مامان
مادریونجو:عموت اینا
یونجو:اها باشه الان میام
و گوشی و قط کرد پوفی کشید و به سمت خونه راه افتاد
.................
درخواستی
مین یونجو
یه دختر خوشگل و با استعداد و مهربون که معروف ترین جراح قلب توی کره اس و ۲۷ سالشه و الان ۳ساله که با شوگا پسر عموش توی رابطه هست
مین شوگا
جذاب خوشتیپ از بیرون سرد و از درون مهربون ۳۵ سالشه و ۳ساله با یونجو توی رابطه اس و خیلی دوسش داره و روش غیرتیه
پارت ۱
ویو یونجو
واییییییییییی اخه الان چه خاکی به سرم بریزم مامان و بابا بفهمن تیک تیکم میکنن حالا چیکار کنم اگر شوگا هم ولم کنه و بره چی وای نه نه
*فلش بک به دو هفته پیش*
یونجو و شوگا باهم بیرون بودن و حسابی مست کرده بودن شوگا تحریک شده بود و یونجو هم حالش دست خودش نبود و بدون اینکه بخوان باهم دیگه خوابیدن و از یک هفته بعدش یونجو حالش خوب نبود اصلا و پی در پی بالا میاورد جوریکه خسته شده بود برای همین رفت دکتر و......
*پایان فلش بک*
یونجو:دکتر میتونم سقط کنم
دکتر:عمرا از من همچین چیزی نخواید بعدم برای سقط نیاز به اجازه پدر هست
یونجو:هوفففف باشه ممنون
و از اتاق اومد بیرون و رفت و نشست توی ماشین
یونجو:حالا من چیکارکنم اگه بابا بفهمه منو میکشه
که گوشیش زنگ خورد و دید مادرشه جواب داد و
مادر یونجو:دخترم زود بیا خونه شب مهمون داریم
یونجو:کی هستن مامان
مادریونجو:عموت اینا
یونجو:اها باشه الان میام
و گوشی و قط کرد پوفی کشید و به سمت خونه راه افتاد
.................
- ۶.۳k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط