مرا می بوسید
مرا می بوسید
مرا می بوسید...
شیرین...
شیرین تر از شیرینی هایی که می خورد...
تا لرزش های تنَش از اُفت قند تمام شود...
مرا می بوسید...
کَم ، آهسته ، ولی عمیق...
آنقدر عمیق که چشمانش را می بست...
وَ به خود امید می داد ...
که هنوز هم دلیلی برایِ ادامه هست...
آنقدر عمیق که خودش را هم از یاد می بُرد...
مرا می بوسید...
بی هیچ اندیشهای ، درنگی ، پُرسشی
همچون کودک زیبایی را...
مرا می بوسید...
با اینکه می دانست ، که نباید...
مرا می بوسید...
شیرین...
شیرین تر از شیرینی هایی که می خورد...
تا لرزش های تنَش از اُفت قند تمام شود...
مرا می بوسید...
کَم ، آهسته ، ولی عمیق...
آنقدر عمیق که چشمانش را می بست...
وَ به خود امید می داد ...
که هنوز هم دلیلی برایِ ادامه هست...
آنقدر عمیق که خودش را هم از یاد می بُرد...
مرا می بوسید...
بی هیچ اندیشهای ، درنگی ، پُرسشی
همچون کودک زیبایی را...
مرا می بوسید...
با اینکه می دانست ، که نباید...
- ۳.۳k
- ۲۰ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط