روی تختم دراز می کشم

روی تختم دراز می کشم
گمان کردم خوابیده ام ...
و آنگاه که نقاب من غرق خواب شود
قلب عریانم بیدار می شود
از من شتابان می گریزد به سوی خیابان ...
قلب عریانم آزمندانه می دود ...
می بندند اهل محله پنجره هاشان
و دشنام می دهند صدای طوفان را ... آنان نمی دانند
طوفان همان غبار قلب های خاموش است !
طوفان همان صدای قلبی که به هوا برخاست
و شروع کرد به فراموشی،
فراموشی ،
فراموشی ...
ولی او نمی خواهد فراموش کند ... !
که تو همیشه خواهی ماند
دیدگاه ها (۳)

✨ امید تنها چیزی استکه بعد از ‌رفتنتمانند شبگردیمرا تا پای پ...

روزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بوداینک اما دل بریدن ها گواهی د...

✨ وقتی سعی در نوشتن از عشق کردمچه دردی را تاب آوردمسنگینی تم...

برای هر کسییه اسم تو زندگیش هستکه تا ابد هر جایی بشنوه ،ناخو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط