گفتی میخواهی بروی تا راحت زندگی کنی

گفتی میخواهی بروی تا راحت زندگی کنی...
گفتی خسته شدی...
و من اصلا مگر دنبال چه بودم جز رضایت تو...
هر شب اشکهایم را در نبودنت میبارم اما سکوت میکنم مبادا بودنم دوباره بیازاردت...
و مگر عشق جز این است؟
حالا گیرم من در این فراق جان دهم...
گیرم این روزها دست به کمر راه بروم...
گیرم باران اشکهایم مجال نفس کشیدن را از من بگیرد...
چه اهمیتی دارد اگر تو در نبودم آسوده ای...
فقط جان الهام...
آرام باش... همه ناآرامی من فدای ذره ای آرامش تو...
دیدگاه ها (۱)

آدمی که هرشبش در آغوش رویای تو صبح میشد این شبها بدون بودنت ...

یا علی

دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست...

گفتم که عاشقت شده‌ام دورتر شدی

چندشاتی جونگکوک(پارت۳)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط