صبح امروز کسی گفت به من

‌ ‌
صبح امروز کسی گفت به من :
تو چقدر تنهایی

گفتمش در پاسخ :
تو چقدر حساسی
تن من گر تنهاست
دل من با دلهاست
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم
یادشان دردل من
قلبشان منزل من
صافی آب مرا یادتو انداخت رفیق
تو دلت سبز
لبت سرخ
چراغت روشن
چرخ روزیت همیشه چرخان
نفست داغ
تنت گرم
دعایت با من ...

#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۱۳)

دل زود باورم را به کرشمه‌ای ربودیچو نیاز ما فزون شد تو به نا...

مسکین منمانجا که رویای چشمانت راشب با خود به رختخواب میبرمصب...

#زندانمنم ان زندانبانکه باز گذاشت دربها راشاید فرار کند خیال...

جدایی زهر خود را اندک اندک می کند ظاهرکه گردد تلخ در مینا،گل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط