کابوس

کابوس!

part:16
تلفن رو پایین آوورد و دوباره اتفاقات گذشته رو به یاد آوورد.
به یاد برادرش افتاد
برادری که عاشقش بود ولی..
الان با وجود دوست داشتن بازم نمی تونست برگرده پیشش.
رازی که خیلی ساله نگه داشته بود و نمی تونست اونو فاش کنه.
اما سوال اینجا بود..
برادرش کجاست؟ چرا نتونسته بود حتی پیداش کنه؟
البته که اون فقط ازش یه اسم به یاد داشت و یه تصویر از خانواده ای که از هم پاشید.
با همون حال خراب دوباره به سمت بقیه برگشت.
......................................................

............................

................

ات اون روز هم بعد از کار به کافه ی نزدیک رفته بود و منتظر یه شخص بود
..نامجون..
ولی همونطور که منتظر بود و نگاهش به اطرافش دختر بچه ی کوچیکی رو دید که داره توی کافه قدم میزنه و میچرخه
. کلا با خودش سر گرم بود ولی هیچ سر و صدایی نداشت.
خیلی آروم و زیبا همه جا رو با چشمای خوشرنگ و تیله ایش نظاره میکرد .
طوری به این ور و اونور میرفت انگار که از بچگی همون جا بزرگ شده!
انگار که همیشه اونجا بوده و تمام سوراخ سومبه هاشو بلده.

بلند شد و به سمتش رفت دختر هم با دیدنش ایستاد.
به روی زانو هاش نشست رو به روی دختر و گفت:

سلام خانوم کوچولو

دخترکم متقابلا سلام کرد.

ات:اسمت چیه؟

دخترک لبخندی زد و چال گونه هاش رو به نمایش گذاشت و گفت:
اسمم هاجینه. کیم هایجین

ات با لبخند نگاهش کرد و لب زد:
اسمتم مثل خودت خوشگله !

یعد از کمی مکث ادامه داد:
تو اینجا چیکار میکنی؟چرا اومدی این تو؟

هایجین :داداشم اینجا کار میکنه این دفعه منم آورده.
.آها داداشم اونجاست!

با ذوق دستش رو به پشت سر ات دراز کرد و یکی رو نشون داد.
ات هم سرش رو برگردوند و بلند شد .
درسته اون نامجون بود..
بعد از گرفتن سفارشات اون میز با دیدن ات و خواهرش که کنار هم ایستادن با تعجب به سمتشون رفت.

نامجون: ات تو اینجایی؟

ات:اوهوم.. نگفته بودی خواهرت انقدر خوشگله..

هاجین که گیج شده بود نگاهش رو به برادرش داد و انگشتش رو به سمت ات نشونه گرفت و آروم پرسید:

داداش! شما همدیگه رو میشناسید؟

نامجون از حالت متعجب چهره ی خواهرش خنده ای کرد و گفت:

آره جوجه رنگیم می شناسیم..

دست های کوچیک هایجینو توی دستای خودش گرفت و بعد رو به ات کرد

نامجون:ات می تونم ازت خواهشی بکنم؟البته اگه وقتت آزاده!

ات :.....
دیدگاه ها (۰)

کابوس!part:17خیلی خوشحال شده بود که قراره با هایجین وقت بگذر...

اومدنننننن عرر(فقط منی که نمیتونم‌ببینمشون ولی بازم دارم از ...

منتظر یه انق*لاب باشید💣🤟

نه قهرمان پارت ۲۹ ویو میا روی تاب نشسته بودم داشتم از این من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط