رمان

#رمان
#عشق_مهربون_من
#part:1۲
*ویو جیمین*
جنا ووند و بهم گفت یکی از مدلا نیستش
استرس گرفتم

جیمین:یعنی چی نیستش

جنا:خیلی دنبالش گشتم اما پیداش نکردم

همینطور وقت میگذشت تا شروع کالکشن ۴۰ دقیقه مونده بود نمیتونستیم وقت هدر بدیم که یکی از کارکنان که خانم بود پیشنهادی داد

خانم:چطوره خانم جنا رو بجاش بزاریم؟اندامش خوبه صورت قشنگی داره و ازونجایی که ۶ ماهه باهامون کار کرده از همه چی باخبره

جیمین:اره خوبه

خانم:پارتنرشم با اجازه شما باشید

فرصت خوبی بود که به جنا نزدیک بشم چرا که نه

جیمین:اوکی

جنا:ولی..اخه..اما..من..چطور..خب

جیمین:زودی برو آماده شو وقت نداریم

از ناچاری قبول کرد میکاپر ها سریع میکاپش کردن و رفت لباس پوشید و آماده شد
از پرنسس های توی داستان ها خوشکلتر شده بود نمیتونستم چیزی بگم اخه خیلی خوشکل شده بود

خانم:رئیس...رئیس.. رئیسسس

جیمین:هوم بله

خانم:آماده شد میتونید برید

ازونجایی که منم آماده بودم دستشو دور بازوم گذاشت

جیمین:نگران نباش همچی عالی میشه

جنا:مطمئنم همینطوره

بعدش باهمدیگه راه رفتیم همه خبرنگارها داشتن عکس و فیلم میگرفتن جنا هم کارش خیلی حرفه ای بود
بعدش برگشتیم همینکه برگشتیم جنا با ذوق گفت

جنا:کارمون عالی بود رئیس بزنید قدش

دستشو بالا اورد
منم زدم قدش،خیلی خوشحال شده بود

همه رفتن و برگشتن و اینا و قرار شد بعد ۳۰ دقیقه نتایج رو اعلام کنن
(۳۰ دقیقه بعد)

گوینده:خب خب وقتش رسید که اعلام کنیم برنده ی بهترین مدل سال کی هست و برنده ی ما کسی نیست جزززززز بله زوج قشنگمون جنا و جیمین از شرکت یوری تبریک میگم واقعا خیلی قشنگ بود(از خودم دراوردم اگه اشتباه بود معذرت میخوام)
جنا از شدت خوشحالی بالا و پایین میپرید که دستشو گرفتم و رفتیم رو صحنه
تعظیم کوتاهی کردیم که مجری اومد

مجری:سلام و وقت همگی بخیر، تبریک میگم جایزه امسال به شما میرسه(رو به جیمین و جنا)بیاید از خانم شروع کنیم، لطفا خودتون رو معرفی کنید و اگه حرفی و احساسی داشتید بگید،
میکروفون رو به جنا داد

جنا:سلام و وقت همگی بخیر من پارک جنا هستم از شرکت یوری میخوام از مامانم تشکر کنم که همیشه و در هر موقعی حمایتم میکرد همچنین از آقای پارک که همیشه بهمون امید میداد و خیلی تلاش می‌کرد و از شما متشکرم که وقت گذاشتید و به دیدن ما اومدید

همه دست زدن بعدش میکروفون رو دادن من و کمی حرف زدم بعدش

مجری:جنا خانم من از قبل ندیده بودمتون دلیل حضور ناگهانی و پر شکوهتون چی بود؟

جنا:تو زندگی خیلی از کارها ناگهانی و اتفاقی صورت میگیره اومدن من به اینجا هم همینطور شد اما بخاطر آقای پارک همچی منظم و عالی پیشرفت
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
دیدگاه ها (۰)

#رمان#عشق_مهربون_من #part:1۳*جنا*اره دیگه بعد کلی تشویق و ای...

#رمان#عشق_مهربون_من #part:14*ویو جنا*واقعا خیلی مهربونه قشنگ...

#رمان#عشق_مهربون_من #part:1۱*ویو جیمین*اره دیگ نشسته بودیم د...

#رمان#عشق_مهربون_من#part:۱۰*ویو جنا*کل امروز رو خواب بودم بع...

پشیمونی..پارت. ۲۱ویو همچنان نویسنده..جنا: خب..بپرسجیمین: اول...

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 43ویو جیمین*من رفتم ارایشگاه و...خلاص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط