رمان افسر پلیس پارت

رمان افسر پلیس پارت ⁷

که شخصی لبامو بوسید رفتم تو شک باورم نمیشه جونکوک بود چه لبای نرمی داشت(نویسنده: بچم از دست رفت)

همه اعضا: اووووووو

جیمین: خب آفرین جونکوک بیاین ادامه بازی رو کنیم

تهیونگ: اوم بچها من خوب من یکم کار دارم الان میام

و سریع فرار کرد

نامجون: این چشه؟

جیهوپ: نمی‌دونم

دوباره بطری رو چرخوندیم این دفعه افتاد رو یون سون و جیمین

جیمین: جرعت یا حقیقت

یون سون: جرعت

جیمین: گوشتو بیار نزدیک

جیمین چیزی در گوش یون سون گفت و یون سون لبخند خبیثانه ای زد

یون سون: مطمعنی؟؟

جیمین: آره

یون سون: اوکیه

ویو چند دقیقه بعد

همه رو مبل نشسته بودن نامجون در حال کتابخوندن

جین در حال عکس گرفتن از خودش

کوک که شیر موزایی که تهیونگ بهش داده میخوره

ته که با لبخند به کوک خیره شده


ویونگی و جیهوپ که از اینکه جیمین و یون سون کنار هم نشستن و پچ پچ میکنن حسودیشون شده

یون سون: بچها نظرتون درباره شربت چیه؟؟

یونگی: برو بیار

یون سون و جیمین با هم بلند شدند و در حالی که ریز می‌خندیدن به سمت آشپزخونه رفتن

ویو جیمین

با یون سون رفتیم آشپزخونه

جیمین: حالا چجوری بقیه رو ببریم بیرون ؟

یون سون: تو شربت اونا هم بریز

جیمین: این به نفع ما نی بهش فک کردی ؟

یون سون: نه که تو خیلی بدت میاد

جیمین: حالا اثرش تا کی هست؟

یون سون: تا فردا صبح میگم تو مطمئنی ته کوک رو انتخاب میکنه؟

جیمین: آره بابا تهیونگ دیونه کوک شده خیلی دوسش داره

صدای یونگی از سالن اومد

یونگی: اون شربت تون چی شد؟( نویسنده: بچم حسودی کرده)

یون سون: الان میایم

یون سون: راستی جیمین میدونستی یونگی حسودی کرده؟

جیمین: چرا؟

یون سون: خب احمق منو تو از بعد بازی پیش هم بودیم بعدش هم به نقشه تو خندیدیم فک کردی یونگی حسودی نمیکنه؟

جیمین: پس چرا جیهوپ حسودی نکرد؟

یون سون: اتفاقعا اونم حسودی کرده باید بیشتر حسودیشون رو گل کنیم

جیمین: آخه چرا این که به نفع ما نیست؟

یون سون: بابا دور همیم حال میده یادت رفته چقد دوره نامزدی با هم اذیتشون میکردیم؟

جیمین: باشه بزن بریم

ویو تهیونگ

جیمین و یون سون در حالی که دست همو گرفته بودن شربتا رو آوردن اینا چشونه؟ دم به دیقه به هم لبخند میزدن و ادا های چسی در میاوردن

جیمین: بفرمایید شربت

یون سون: شربت دست جیمینا خوردن داره

جیمین شربتا رو گذاشت رو عسلی و خواست کنار یون سون بشینه که یونگی دستشو گرفت و پرتش کرد رو مبل کنار خودش

جیهوپ هم اومد کنار یون سون نشست

ویو جیمین

یونگی منو کشید کنار خودش و تو گوشم گفت: دعا کن نرسیم خونه وگرنه تا 4 هفته نمیتونی راه بری

پوزخند زدم خبر نداری ددی امشب خونه نمی‌ریم

جیمین: شربتتون رو بخورین

همه شروع کردن از شربتا خوردن

ویو ته

بعد از خوردن شربتا تو حال خودم نبودم

نامجون از جاش بلند شد

نامجون: تهیونگ منو و جین یخورده خسته ایم میشه بریم تو اتاق مهمان( یه نکته عرض کنم دوستان خونه تهیونگ 6 تا اتاق داره)

تهیونگ: آره راحت باشین

بعد از نامجین یونمین و جیسون( مخفف اسم جیهوپ و یون سون) هم رفتن

ویو کوک

تو حال خودم نبودم از جام بلند شدم که تتلو خوردم و افتادم تو بغل تهیونگ

تهیونگ: حواست کجاست کوچولو؟( اهم اهم اون چیزی که تو شربت تهیونگ ریختن زیاد مستش نکرده)

کوک: همه حواسم و فکرم پیش توعع

ته: پیش من؟😶

کوک: تهیونگ یه چیزی بگم؟

ته: بگو خوشگلم

کوک: من. من. دوست دارم🥺

ویو ته

ماتم برد اون کوچلو اعتراف کرده بود

ته: منم دوست دارم شیر موز کوچلو


کوک سرشو گذاشت رو شونم و خوابش برد به صورت مظلوم و خوشگلش خیره شدم بلندش کردم و بردمش اتاق خودم آروم گذاشتمش رو تخت و پتو رو کشیدم روش
دیدگاه ها (۰)

رمان افسر پلیس پارت ⁶ویو شبآماده شدم و مشغول بررسی یکی از پ...

مافیای من پارت ۲۲تهکوک اومدن خونهجیمین : اومدید یونگی : خوش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط