عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم

عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کرده ام ، بنشین تماشایت کنم
 
الماس اشک شوق را تاجی به گیسویت نهم
گل های باغ شعر را زیب سراپایت کنم
 
بنشین که با من هر نظر،با چشم دل ،با چشم سر
هر لحظه خود را مست تر ، از روی زیبایت کنم
 
بنشینم و بنشانمت آنسان که خواهم خوانمت
وین جان بر لب مانده را مهمان لبهایت کنم

فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۲)

گاهی بادویدنبرای رسیدن به کسی،نفسی برای ماندن درکناراونخواهی...

دِلَم گِرِفتِه... تُو بَایَد کِنَارِ مَن بَاشِیدِلَم عَجِیب ...

.همیشه "دوستت دارم" را نباید گفت .گاهی دوستت دارم را باید اش...

نوروز بهانه استطبیعت برای خوشحال کردن توباز جان می گیرد،این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط