پارت

پارت ۲۰
(هوپی نقششو میگع)
نامی. وای عالیه هوپی ممنون
هوپی. خواهش داداش
جیمین. ماهم کمکت میکنین
کوک. آره
نامی. باشع
ویو رزی:
از خواب بلند شدم و رفتم پایین تلویزیون رو روشن کردم شروع کردم به فیلم دیدن خیلی حالم بد بود دوباره رفتم قرصای زد افسردگیمو خوردم و زدم زیر گریه حالم افتضاح بود دوست داشتم یکی بیاد بغلم کنه اما هیچکس رو نداشتم حتی بابام دیگه حتما ازم بدش میاد بیخیال
ویو نامجون:
رفتیم خونه جین و اونجارو تزئین کردیم و منم خیلی خوشحال بودم اما یهو ترسیدم اگر رزی بلایی سر خودش بیاره چی
شوگا. خوب شد نه
ته. آره خیلی
جین. نامجون خوبی؟
نامی. یکم نگران رزیم
جیمین. اشکال نداره همه چی تموم شد تو برو خونه پیش رزی بعید نیست خدایی نکرده بلایی سرخودش بیاره
هوپی. آره برو
نامی. باشه ممنون خداحافظ
ویو نامجون:
خیلی ترسیده بودم سریع رفتم سمت خونه و در زدم اما باید سرد باشم
ویو رزی:
دیدم دارن زنگ میزنن رفتم در و باز کردم دیدم بابامه سریع تعظیم کردم
سلام بابا *ترسیده و بغض
نامی. سلام گمشو لباساتو ببپوش باید بریم خونه عمو جین*بشدت سرد عین یخ*
چرا بابا؟
نامی. رزی خوب گوشاتو باز کن یه بار دیگه سوال بیجا بکنی هر بلایی سرت اوردم تقصیر خودته فهمیدی یا طوره دیگه ای حالیت کنم؟ *سرد*
بله بابا فهمیدم جسارتمو ببخشید(حالا دیگه اینقدر رسمی نباش باباته) متاسفم دیگه تکرار نمیشه قول میدم*وحشت زده و بغض*
نامی. خوبه گمشو حوصلتو ندارم*سرد*
چشم بابا
ویو رزی:
دلم میخواست خودمو بکشم حالم خیلی بد بود آخه چرا دوباره اینطوری شد زدم زیر گریه اما سریع صورتمو شستم و لباس پوشیدم بعدم رفتم پایین حالم بد بود اما به روم نیاوردم رفتم پایین دیدم بابام منتظره
نامی. دیر کردی*سرد*
ببخشید بابا*ترس*
نامی. هوففف بدو وقت واسع حرفات ندارم*سرد*
چشم اومدم*بغض و ترس*
(فلش بک به داخل ماشین)
بابا*ترس*
نامی. چته دوباره*سرد*
هیچی بیخیال
نامی. بنال دیگه چیه؟*سرد*
اگه یه چیزی بخوام کتکم نمیزنید؟*ترس*
نامی. نه*سرد*
میشه یه سوال بپرسم*ترس*
نامی. بنال ببینم*سرد*
بابا شما امروز حالتون خوبه؟*ترس*
نامی. آره خوبم چطور*سرد*
آخه انگار یه طوری هستین*ترس*
نامی. من همیشه همینطوریم توقع داری چطور باشم*سرد*
هیچی بابا ببخشید*ترس*
نامی. اینقدر حرف نزن حوصله سوالیه مسخرتو ندارم*سرد*
چشم هرچی شما بگید*ترس و بغض*
نامی. خوبه حداقل حرف گوش کن هستی دیگه در اون حدم بی عرضه نیسته همیشه همینطوری باش*پوزخند و بشدت سرد*
چشم پدر هرچی شما بخواید*ترس و بغض و گریه*
نامی. خوبه*سرد*
ویو نامجون:
مجبور بودم باهاش اونطوری باشم اما از دلش در میارم بلاخره
ویو رزی:
دلم تیکه تیکه شده بود آخه چرا اینارو بهم میگه من عادت داشتم اما چون قبلش باهام خوب شد الان واسم خیلی سخته
نامی. رسیدیم پیاده شو من اول میرم تو هم وسایلت رو بیار بعد پیاده شو*سرد*
چشم بابا*ترس و بغض*
ویو نامجون:
سریع قبل رزی رفتم داخل و به اعضا گفتم و چراغارو خواموش کردیم
ویو رزی:
رفتم داخل و دیدم چراغا خاموشه وقتی روشنشون کردم یهو.....

ادامه دارد...
حمایت کنین هنوز کامل آشتی نکردم
دیدگاه ها (۷)

پارت۲۱که یهو....چراغا روشن شد و همه بلند گفتند:همه. *تولدت م...

پارت ۲۲بچه ها بشدت گشادیم میاد شرمندهته. خیلی خب بیا کادوتو ...

پارت ۱۹ویو رزی:کم کم چشمامو باز کردم دیدم صبح شده بلند شدم ر...

پارت ۱۸نامی. عزیزم برو بخواب که فردا زود بیدار شی باشه؟ چشم ...

پارت ۶تق تق تق(مثلا صدای دره)نامی. کیه(سرد)منم بابا میشم بیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط