هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part16
_مگه با هرکی حرف بزنم حتما نسبتی باهاش دارم؟(چشمک)
جؤن: پسره ی کله شق از تمام ارث هایی که قرار بود بهت برسه محرومی
_فکر میکنی برام مهمه؟ از این به بعد من هیچ نسبتی باهات ندارم از اونجایی که کیم ات باهام قرار داد بسته
دیگه بهت نیازی ندارم چون اون الان بزرگترین سهام دار در بین ماست
اها و اینکه دارم تهدیدت میکنم که دور رو بر خاهر من پرسه نزنی چون بد مبینی
جوش اوردن پدرم از صورتش معلوم بود
معلوم بود که چقدر حرصی شده من ازین قیافش لذت میبرم
ماشینو روشن کردم رفتم سمت عمارت
که یه نفر آشنایی نظرمو جلب کرد ات بود ماشینو زدم کنار و رفتم سمتش
_چی شده؟
+مگه کوری؟ نمیبینی خراب شده؟
ماری: اصن به تو چه
_ببند فکتو
یومی: بس کنید
_این حالا حالا درست نمیشه اگه مشکلی نیست من میتونم برسونمتون
+لازم نکرده
گوشیمو در اوردم از سر حرص زنگ زدم میا
ولی گوشیو بر نداشت
ای خارتو
_چیزی گفتی؟
+نخیر
_به هر حال من میخام خاهرمو ببینم پس هم مسیریم
+ما کی دوست شدیم که هروقت میخای میای عمارتم؟
_دوست نیستیم.. همکاریم
+فقط از سر اجبار بود چون قرار داد بستن با تو تنها راهی بود که پدرت فشار میخورد
یونا: خیلیییی خب من زنگ زدم بیان ماشینو درست کنن پنج ساعت طول میکشه پس میریم همراه این اقای محترم سریع دویدم سمت ماشین دخترا هم پشت سرم دویدن
+تف تو روحتون
_پوزخند
+چیه؟
_هیچی سوار شو
+هی یومی بیا جلو بشین عمرن با این دلقک جلو بشینم
_دلقک؟
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part16
_مگه با هرکی حرف بزنم حتما نسبتی باهاش دارم؟(چشمک)
جؤن: پسره ی کله شق از تمام ارث هایی که قرار بود بهت برسه محرومی
_فکر میکنی برام مهمه؟ از این به بعد من هیچ نسبتی باهات ندارم از اونجایی که کیم ات باهام قرار داد بسته
دیگه بهت نیازی ندارم چون اون الان بزرگترین سهام دار در بین ماست
اها و اینکه دارم تهدیدت میکنم که دور رو بر خاهر من پرسه نزنی چون بد مبینی
جوش اوردن پدرم از صورتش معلوم بود
معلوم بود که چقدر حرصی شده من ازین قیافش لذت میبرم
ماشینو روشن کردم رفتم سمت عمارت
که یه نفر آشنایی نظرمو جلب کرد ات بود ماشینو زدم کنار و رفتم سمتش
_چی شده؟
+مگه کوری؟ نمیبینی خراب شده؟
ماری: اصن به تو چه
_ببند فکتو
یومی: بس کنید
_این حالا حالا درست نمیشه اگه مشکلی نیست من میتونم برسونمتون
+لازم نکرده
گوشیمو در اوردم از سر حرص زنگ زدم میا
ولی گوشیو بر نداشت
ای خارتو
_چیزی گفتی؟
+نخیر
_به هر حال من میخام خاهرمو ببینم پس هم مسیریم
+ما کی دوست شدیم که هروقت میخای میای عمارتم؟
_دوست نیستیم.. همکاریم
+فقط از سر اجبار بود چون قرار داد بستن با تو تنها راهی بود که پدرت فشار میخورد
یونا: خیلیییی خب من زنگ زدم بیان ماشینو درست کنن پنج ساعت طول میکشه پس میریم همراه این اقای محترم سریع دویدم سمت ماشین دخترا هم پشت سرم دویدن
+تف تو روحتون
_پوزخند
+چیه؟
_هیچی سوار شو
+هی یومی بیا جلو بشین عمرن با این دلقک جلو بشینم
_دلقک؟
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۴.۳k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط