مثلث مافیا part 17
Part 17
تهیونگ : فردا یه مهمونی برگزار میشه
ب،ت : چه مهمونیه
تهیونگ : نمیدون فقط گفتن مهمونی برای یه مافیا
ب،ت : فهمیدم
ا،ت: خوب دیگه ما بریم
ا،ت ویو رفتیم خونه خودمون واقعا حوصلم داشت سر میرفت برای همین رفتم و خوابیدم
ویو ا،ت صبح
وایی چقدر سرم درد میکنه رفتم پایین دیدم بابام داره اماده میشه
ا،ت: بابا چرا داری لباس میپوشی
ب،ت: چون باید بریم مراسم
ا،ت: چییی مراسم وایی اصلا یادم نبود وایی قیافم اینه کووو
ا،ت رفتم جلو آینه دیدم موهام همه گره خورد و پف کرده قیافم هم شبیه غار نشین ها شده سریع رفتم حموم با اینکه دیره ولی بازم حمومم دو ساعت طول کشید اومدم بیرون اول یه حوله تن پوش پوشیدم و رفتم جلوی آینه و شروع به میکاپ کردم با اینکه میکاپ آرتیست تو خونه داریم ولی من دوست دارم خودم خودمو میکاپ کنم پس یه پرایمر زدم و بعدشم کرم و رژگونه و آخرشم یه تینت خوش رنگ زدم و پودر فیکسو زدم و سریع رفتم سمت لباس هام یه لباس خوشگل پیدا کردم و پوشیدم هم براق هم جذاب و خوش رنگ بود ولی یک که نه خیلی باز بود ولی مهم نیست به کفش پاشنه بلند پوشیدم خیلی پاشنش بلند بود که فکر کنم قدمو 180 کرده بود سریع رفتم پایین و سوار ماشین شدم و بعد یک ساعت رسیدیم تا رسیدم دیدم خانواده جئون هم رسیدن رفتیم سمتشون رفتم بغل کوک و شوگا پشمام از دوتاشون بلند تر شدم
کوک: هی ا،ت تو چرا از من بلند تریییی
ا،ت: من بلند نیستم شما کوتاهی
شوکا : تو به چه جرئت از من بلند تری
ا،ت: دوس دالم
ا،ت نگاهم به تهیونگ افتاد درسته الان خیلی بلند شدم ولی بازم تهیونگ خیلی ازم بلند تره
تهیونگ یه پوزخند میزنه
تهیونگ : دیدی کوچولو از من بلند تر نیستی
ا،ت: تو دیگه خیلی بلندیییی
تهیونگ : خوب خانم کوچولو بریم تو
ا،ت: باشه
همه باهم وارد سالن اصلی میشن
ا،ت ویو همه باهم که وارد سالن اصلی شدیم احساس میکردم بعضی از رفیق های پدرم خیلی بد بهم نگاه میکنن خدایا رحم کن معلوم نیست باز چه نقشه ای برامون کشیدن
وقتی وارد شدیم رفتیم همه رو یه میز نشستیم و بعد چند دقیقه مجری بابام و آقای جئون و صدا کرد
مجری : خوب امروز قراره به صحبت های آقای جئون و آقای کیم گوش بدیم
و همه دست زدن
ب،ت: خوب همون طور که میدونین من و آقای جئون باهم قرار داد بستیم ولی به غیر از این میخوایم یه چیز مهم دیگه هم اعلام کنیم قرار شده که .........
بمونین در خماریییی 💔
تهیونگ : فردا یه مهمونی برگزار میشه
ب،ت : چه مهمونیه
تهیونگ : نمیدون فقط گفتن مهمونی برای یه مافیا
ب،ت : فهمیدم
ا،ت: خوب دیگه ما بریم
ا،ت ویو رفتیم خونه خودمون واقعا حوصلم داشت سر میرفت برای همین رفتم و خوابیدم
ویو ا،ت صبح
وایی چقدر سرم درد میکنه رفتم پایین دیدم بابام داره اماده میشه
ا،ت: بابا چرا داری لباس میپوشی
ب،ت: چون باید بریم مراسم
ا،ت: چییی مراسم وایی اصلا یادم نبود وایی قیافم اینه کووو
ا،ت رفتم جلو آینه دیدم موهام همه گره خورد و پف کرده قیافم هم شبیه غار نشین ها شده سریع رفتم حموم با اینکه دیره ولی بازم حمومم دو ساعت طول کشید اومدم بیرون اول یه حوله تن پوش پوشیدم و رفتم جلوی آینه و شروع به میکاپ کردم با اینکه میکاپ آرتیست تو خونه داریم ولی من دوست دارم خودم خودمو میکاپ کنم پس یه پرایمر زدم و بعدشم کرم و رژگونه و آخرشم یه تینت خوش رنگ زدم و پودر فیکسو زدم و سریع رفتم سمت لباس هام یه لباس خوشگل پیدا کردم و پوشیدم هم براق هم جذاب و خوش رنگ بود ولی یک که نه خیلی باز بود ولی مهم نیست به کفش پاشنه بلند پوشیدم خیلی پاشنش بلند بود که فکر کنم قدمو 180 کرده بود سریع رفتم پایین و سوار ماشین شدم و بعد یک ساعت رسیدیم تا رسیدم دیدم خانواده جئون هم رسیدن رفتیم سمتشون رفتم بغل کوک و شوگا پشمام از دوتاشون بلند تر شدم
کوک: هی ا،ت تو چرا از من بلند تریییی
ا،ت: من بلند نیستم شما کوتاهی
شوکا : تو به چه جرئت از من بلند تری
ا،ت: دوس دالم
ا،ت نگاهم به تهیونگ افتاد درسته الان خیلی بلند شدم ولی بازم تهیونگ خیلی ازم بلند تره
تهیونگ یه پوزخند میزنه
تهیونگ : دیدی کوچولو از من بلند تر نیستی
ا،ت: تو دیگه خیلی بلندیییی
تهیونگ : خوب خانم کوچولو بریم تو
ا،ت: باشه
همه باهم وارد سالن اصلی میشن
ا،ت ویو همه باهم که وارد سالن اصلی شدیم احساس میکردم بعضی از رفیق های پدرم خیلی بد بهم نگاه میکنن خدایا رحم کن معلوم نیست باز چه نقشه ای برامون کشیدن
وقتی وارد شدیم رفتیم همه رو یه میز نشستیم و بعد چند دقیقه مجری بابام و آقای جئون و صدا کرد
مجری : خوب امروز قراره به صحبت های آقای جئون و آقای کیم گوش بدیم
و همه دست زدن
ب،ت: خوب همون طور که میدونین من و آقای جئون باهم قرار داد بستیم ولی به غیر از این میخوایم یه چیز مهم دیگه هم اعلام کنیم قرار شده که .........
بمونین در خماریییی 💔
- ۱۶.۵k
- ۰۳ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط