امروز خواب عجیبی دیدم
امروز خواب عجیبی دیدم
یکی هست که اون همیشه بامن خوب بود و باهم راحت و خودمونی بودیم ولی یه روز برای یه مسئله ی مسخره و الکی از هم جدا شدیم و رفتار اون با من بد شد....
حالا امروز خواب دیدم رفته بودم تو یه پاساژ و مامانم هم بغل دستم بود یکم که گذشت مامانم علاقه مند شد تا رعیس اینجا بشه و بعد هم شد منم که نمیخاستم رئیس اونجا بشه سعی میکردم تا راضیش کنم ولی نشد
....
اونجا سرم گیج رفت و نمیدونم چی شد( یادم نیست)که از اونجا دویدم بیرون اون دختره که درموردش گفتم با مامانش نمیدونم چیکار میکردن که من سعی کردم ازش دور بمونم..
بعد اون منو دید....
شوکه شده بود فکر کنم
بعدش نمیدونم چی شد که یکدفعه مامانم از بلندگو گفت که اون بیرون یکی به اسم فلانی( همون دختر)هست که همیشه به من فهش میداده و کتکش میزده و اذیتش میکرده....
من نمیدونم چرا از شدت نگرانیم و طرز نگاه کردن اون دختره اشکام ریخت بیرون و مثل بچه ها گریه کردم... خیلی صحنه بدی بود 😔😐
بعدش چهره اون دختره قم گین شد و اومد پیشم و معزرت خواهی کرد و بغلم کرد...
و از خواب پریدم و نفس نفس میزدم
بعد همش تو فکر همین خواب لامصب بودم وقتی رفتم مدرسه تو سف بوفه که بودم اونو دیدم و نمیدونم چرا ازش دوری کردم و از سف بوفه دویدم و فرار کردم داخل کلاس و بازم نفس نفس میزدم ولی خب نمیدونم چرا
یکی هست که اون همیشه بامن خوب بود و باهم راحت و خودمونی بودیم ولی یه روز برای یه مسئله ی مسخره و الکی از هم جدا شدیم و رفتار اون با من بد شد....
حالا امروز خواب دیدم رفته بودم تو یه پاساژ و مامانم هم بغل دستم بود یکم که گذشت مامانم علاقه مند شد تا رعیس اینجا بشه و بعد هم شد منم که نمیخاستم رئیس اونجا بشه سعی میکردم تا راضیش کنم ولی نشد
....
اونجا سرم گیج رفت و نمیدونم چی شد( یادم نیست)که از اونجا دویدم بیرون اون دختره که درموردش گفتم با مامانش نمیدونم چیکار میکردن که من سعی کردم ازش دور بمونم..
بعد اون منو دید....
شوکه شده بود فکر کنم
بعدش نمیدونم چی شد که یکدفعه مامانم از بلندگو گفت که اون بیرون یکی به اسم فلانی( همون دختر)هست که همیشه به من فهش میداده و کتکش میزده و اذیتش میکرده....
من نمیدونم چرا از شدت نگرانیم و طرز نگاه کردن اون دختره اشکام ریخت بیرون و مثل بچه ها گریه کردم... خیلی صحنه بدی بود 😔😐
بعدش چهره اون دختره قم گین شد و اومد پیشم و معزرت خواهی کرد و بغلم کرد...
و از خواب پریدم و نفس نفس میزدم
بعد همش تو فکر همین خواب لامصب بودم وقتی رفتم مدرسه تو سف بوفه که بودم اونو دیدم و نمیدونم چرا ازش دوری کردم و از سف بوفه دویدم و فرار کردم داخل کلاس و بازم نفس نفس میزدم ولی خب نمیدونم چرا
- ۱.۹k
- ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط