نهنگ عاشقم را دام چشمانت به تور انداخت

نهنگ عاشقم را دام چشمانت به تور انداخت
گرفت از قعر اقیانوس و در تنگ بلور انداخت
به دور از بیکران موج‌هایت مرده‌ام، اما
نگاهی می‌توان گه‌گاه بر اهل قبور انداخت!
شبیه میوه‌ای نارس، تحمل‌کردنم سخت است
من آن سیبم که باید گازی از آن کند و دور انداخت!
هوای فتح در سر داشتم دردا که تقدیرم
سر و کار مرا با قله‌ای صعب‌العبور انداخت
صدایی آمد و ناگاه آتش شعله‌ورتر شد
گمانم شاعری دیوان خود را در تنور انداخت

ایضا له: گمانم شاعری دیوانه، خود را در تنور انداخت!



#مهدی_عابدی
دیدگاه ها (۱۱)

...و سال ها بعد در یک قاب عکس چوبیپیر مردی را خواهی دیدکه تا...

آه محبوبِ بی‌ رحمِ من !!!کسی‌ تو را دوست داردکه شعر را برا...

میدانی؟حالا که دقت میکنم میبینم دلم دیگر خیلی چیزها را نمیخو...

کسانی که دوستتان دارندقادرند صدایتان را بشنوندحتی وقتیکه ساک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط