با من تنها غریبی آشنای دیگران

با منِ تنها غریبی، آشنای دیگران
کاش من هم لحظه ای بودم به جای دیگران

دست هایت دست هایم را رها کردند و حال
برگ پاییزم که می افتم به پای دیگران

ابر خواهم بود تا از شهر پنهانت کنم
دور باد از روی ماهت چشم های دیگران

عشق اگر کفر است یا از کافران کافر ترم
یا خدایم فرق دارد با خدای دیگران

زخم های من نه تنها از محبت های توست
دسترنج روزگار است و دعای دیگران …

#سجاد_سامانی
دیدگاه ها (۳)

خدای خوب من ..خدای مهربانمامروزم را که شنبه است با نام تو آغ...

کس نیست در این گوشه فراموشتر از منوز گوشه نشینان توخاموشتر ا...

آنجا که دیگراحساس می‌کنی خاطره‌ای نخواهی ساخت خواهی مُرد !زن...

سلام. کبابهای امروز. با خانواده و دامادها رفتیم بیرون . تقری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط